به بهانه درگذشت همسر شهید عبدالحسین برونسی، بخشی از خاطرات و دل گفته های او درباره این شهید در آستانه چهلمین سالگرد شهادت را مرور کردیم و با فرزندش نیز همکلام شدیم
صادق غفوریان- روزنامه خراسان/بارها برای مصاحبه نزد او رفته بودم؛ با وجود گذشت چند دهه از شهادت اوستا عبدالحسین، اما او همچنان با عبدالحسین می زیست. همیشه لابه لای صحبت هایش، به حرف ها و توصیه های عبدالحسین اشاره می کرد...
می گفت: خود شهید سفارش کرده بود هر وقت مشکلی پیش آمد اول برو حرم آقا امام رضا(ع)» (ویژه نامه هدیه یاس از روزنامه خراسان-۲۵ خرداد۱۳۹۰)
او به عبدالحسین پیوست
آری؛ همسر شهید عبدالحسین برونسی حاجیه خانم معصومه سبک خیز روز گذشته پس از یک دوره بیماری چشم از این جهان فروبست و به دیدار همسر خویش شتافت. خانم سبک خیز سال ۱۳۴۷ زندگی اش را با اوستا عبدالحسین زیر یک سقف آغاز کرده بود. وقتی عبدالحسین شهید شد او ۳۲ ساله بود و ۸ فرزند داشت که کوچکترین آن ها، زینب ۱۷ روزه بود.
آن ۲۷ سال سخت همسر شهید
اما اردیبهشت ۱۳۹۰، زمانی که پس از ۲۷ سال پیکر اوستا عبدالحسین در عملیات تفحص در شرق دجله کشف شد، خانم سبک خیز همسر شهید برونسی از روزهای سختی سخن گفت که روی دیگر سکه زندگی خانواده های شهدا بود.
او ۱۳ اردیبهشت در نشست اعلام رسمی خبر کشف پیکر شهید برونسی در محل بنیاد حفظ آثار استان گفت: در طول این ۲۷ سال از شهادت همسرم، به اندازه روزی که خبر پیداشدن پیکرش را آوردند، به من سخت نگذشت. هیچ کس حال و روز مرا نمی داند، زیرا در این ۲۷ سال هر وقت دچار مشکل می شدم اول به امام رضا و بعد از آن به روح شهید متوسل می شدم و مشکلم حل می شد. خود شهید سفارش کرده بود هر وقت مشکلی پیش آمد اول برو حرم آقا امام رضا(ع). اما این دفعه خیلی به من سخت گذشت، چون در این باره چیزی نگفته بود.(شهید برونسی در آخرین دیدارش گفته بود، پیکرش پیدا نمی شود)
آخرین دیدار؛ نشان از رفتن همیشگی داشت
همسر شهید نقل می کرد: آخرین دیدار و وقت آخرین اعزام او به جبهه حال وهوایش کاملا متفاوت بود. زینب ۱۷ روزه بود و اذان را خودش در گوش زینب خواند. این بار دیگر واقعاً حال و روزش خیلی دگرگون شده بود. چند روزی ماند و بعد رفتیم زیارت و خداحافظی از اقوام و به همه هم می گفت که این دفعه دیگر آخرین بار است و طلب حلالیت می کرد. این را هم بگویم که وقتی از زیارت برمی گشتیم گفت که من شما را به امام رضا(ع) سپردم و از من خواست هر وقت مشکلی داشتم بروم و به امام رضا(ع) بگویم. همان شب هم وقتی که بچه ها خوابیدند، شروع کرد با من به صحبت کردن و گفت که از فردا که من عازم منطقه می شوم، شما چادرت را محکم بر کمرت ببند، قسمت من اول شهادت، دوم شهادت و سوم شهادت است، شاید هم که خدا توفیق دهد و جانباز شوم اما مطمئنم که اسیر نخواهم شد...
او برای خدا رفت
خانم سبک خیز می گفت: خدا شاهد است که شهید برونسی ۸ فرزندش را گذاشت و دست خالی تنها با یک تفنگ رفت و تنها و تنها برای خدا و اسلام و انقلاب جنگید. قبل از جنگ هم آقای برونسی از بس در زندان های طاغوت شکنجه شده بود یک دندان سالم در دهان نداشت. اگر بخواهیم درست حساب کنیم حتی نمی توانیم بگوییم که آقای برونسی ۵ سال کامل را بالای سر بچه های شان بوده و خب چه کسی می خواهد عمق این فعالیت های ایشان و دردهای ما را آن طور که باید بفهمد، من فقط منظورم خودمان هم نیست، بلکه همه خانواده شهدا هنوز همین طور گمنام و ناشناخته هستند.
نگذاشتم فرزندانم کمبودی احساس کنند
او درباره هشت فرزندش پس از شهادت عبدالحسین می گوید: ۸ تا بچه هایم مدرسه می رفتند، خدا می داند که همه شان تنها یک دست لباس داشتند، این ها که از مدرسه می آمدند من لباس های شان را می شستم و تمیز می کردم تا فردا تمیز و مرتب سر کلاس حاضر شوند اما هیچ وقت نگذاشتم این ۸ تا بچه کمبودهای مالی یا مشکلات پیش آمده را احساس کنند. هر وقت هم می گفتند پدر، می گفتم هر چه بخواهید خودم فراهم می کنم، هیچ وقت نگذاشتم که آب در دل بچه هایم تکان بخورد و تا آن جا که توانستم به وصیت شهید عمل کردم. بچه ها همه شان درس خواندند و الحمدلله امروز تحصیلات عالیه دارند...
آقا گفتند، اوستا عبدالحسین...
سال ۸۸ که خانواده شهید برونسی به دیدار رهبر انقلاب رفتند، ایشان به نکات جالبی درباره این شهید اشاره کردند: خدا انشاءا... شهید عزیزمان را - مرحوم شهید برونسی را، یا همانطور که عرض کردیم اوستا عبدالحسین برونسی را - رحمت کند. این خیلی برای جامعه ما و کشور ما و تاریخ ما اهمیت دارد که یک شخص خوانده شده به عنوان «اوستا عبدالحسین» - نه دکتر عبدالحسین است، نه به معنای علمی استاد عبدالحسین است؛ بلکه اوستا عبدالحسین است، اهل بنایی و اهل کارِ دستی و اهل شاگردیِ فلان مغازه؛یعنی اوستا عبدالحسین بنا - از لحاظ معرفت و آشنایی با حقایق به جایی می رسد که قبل از پیروزی انقلاب در ظریفترین کارهای انقلابیِ جوان هایی که در مسائل انقلابی کار می کردند، شرکت می کند... به نظر من شهید برونسی و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتی به حساب آورد؛ حقیقت پرورش انسان های بزرگ با معیارهای الهی و اسلامی، نه با معیارهای ظاهری و معمولی.
پرواز در عملیات بدر
شهید عبدالحسین برونسی در عملیات بیتالمقدس بهعنوان فرمانده گردان خطشکن و در عملیاتهای رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی و والفجر یک بهعنوان فرمانده گردان خطشکن عبدا...، حماسه آفرید و نامش در آزمون جنگ و جهاد بلندآوازه شد. با آغاز عملیاتهای والفجر ۳ و ۴ بهعنوان معاون تیپ ۱۸ جوادالائمه (ع) در تمامی مراحل عملیاتها شرکت کرد و گردانهای خطشکن را فرماندهی میکرد و در عملیاتهای خیبر، میمک و بدر بهعنوان فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه (ع) حضوری فعال داشت. او سرانجام در عملیات بدر در ساعت ۱۱ صبح روز ۲۳ اسفندماه ۱۳۶۳ در منطقه هورالعظیم با اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید.
دیدگاه ها