او بود که برونسی را به ما معرفی کرد

1403/11/06 10:44
کد خبر: 10564
کد نویسنده: 7
او بود که برونسی را به ما معرفی کرد

به بهانه وداع با همسر سردار شهید عبدالحسین برونسی و مراسم تشییع باشکوه او

سید علیرضا مهرداد _ روزنامه خراسان / تودیع ومعارفه؛ تا به حال درباره این ترکیب این گونه فکر نکرده بودم. تودیع یعنی کسی می رود و معارفه یعنی کسی می آید. با یکی وداع می‌کنیم و با دیگری آشنا می‌شویم. کسی که وداع می‌کند می‌رود و کسی که معارفه می‌شود جایگزین کسی می‌شود که رفته است. در چنین برداشتی تودیع برای کسی است که می‌رود و معارفه برای کسی که می‌آید. اما من می‌خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که تودیع برای کسی باشد که می‌رود و معارفه هم برای کسی باشد که می‌رود. فروردین ماه ۱۳۶۴ در مشهد در منزل محقر سردار شهید عبدالحسین برونسی فرمانده دلاور تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع) جلسه تودیع و معارفه برگزار شد. عبدالحسین برونسی که در اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر حین فرماندهی مفقودالاثر شده بود، شهادتش محرز شد و تودیع شد و سرپرستی خانواده پرجمعیت شهید عبدالحسین برونسی را سرکار خانم معصومه سبک خیز برعهده گرفت. سرپرستی خانواده‌ای متشکل از هشت فرزند که بزرگشان ابوالحسن ۱۵ سال داشت و کوچک‎ترین آن‎ها زینب سه چهار ماهه بود، پسرها بی‌نهایت شلوغ و ناآرام و بی‌قرار بودند؛ اولین ناآرامی نپذیرفتن تودیع مدیر قبلی بود. آن‎ها به جد معتقد به حیات پدر بودند و سرپرستی مدیریت جدید را نپذیرفتند. چالش اصلی در تشییع   شهید برونسی خودش را به رخ کشید. ابوالحسن با انجام تشییع   مخالفت کرد استدلالش هم این بود که وقتی کسی شهادت پدر را ندیده و پیکری در کار نیست، تشییع چه وجهی دارد. معصومه سبک خیز ناخدای این کشتی توفان زده شده بود. مدیریت این اداره بحرانی را برعهده گرفته بود، اما دلش به این قرص بود که روزهای آخر عبدالحسین «مدیر قبلی» تمام اعضای این اداره را به حرم حضرت رئوف، امام مهربان برده بود و سرپرستی آن‎ها را به امام رضا(ع) سپرده بود. پس معصومه نگران بچه ها نبود و خیلی سریع این اشراف و توجه را دریافت؛ همان‎جا که زینب خردسال بیمار شده بود و معصومه تاصبح بیدار ماند و بچه را روی پایش تکان داد ولی دختر حالش خوب نبود. معصومه زبان به گله و شکایت گشود. «آقا عبدالحسن ۸تا بچه ره ول کردی به سر وکول مو رفتی خیالت راحت ؟! نمیگی مو از پس این‎ها ور نمیم؟!» باقی ماجرا را خودم از زبان او در منزل شهید برونسی شنیدم.
گفت همین‎جا نشسته بودم پاهام دراز بود و زینب روی پاهام و داشتم با عبدالحسین درددل می‎کردم. نمی دونم خوابم برد یا در بیداری بود، شهید ظاهر شد یک قاشق شربت به دست داشت لباس سبز پاسداری هم تنش بود. آمد و کنار زینب زانوهایش را به زمین گذاشت و قاشق شربت را به دهان زینب داد. مقداری شربت روی پیراهن زینب ریخت. تا چند وقت پیش آن پیراهن را داشتیم با اثر همان لکه شربت، یک‎باره غیب شد.
زینب هم خوب خوب شد. بعد از آن واقعه یا شاید هم از قبل‎ترها معصومه به این نتیجه رسید که نباید نگران سرما، گرما، خورد و خوراک، درس وبحث، خرج و برج و آینده بچه ها باشد. چنین شد که معصومه سبک خیز همسر شهید برونسی تمام هم و غمش شد معارفه آن تودیع شده و کمرهمت بست تا علم روایت را بالا نگه دارد.
او برونسی را معرفی کرد
معصومه سبک خیز از همان روزها منزل شهید برونسی را کانون روایت ایثار کرد و محل گفت و شنید درباره سیر و سلوک و سبک زندگی شهید برونسی؛ هر نویسنده ای می خواست کتاب بنویسد هر کارگردانی می خواست فیلم بسازد، هر گروه دانشجویی و دانش آموزی که از هرجای کشور تهران و شیراز و اصفهان و یزد به مشهد می رسید، سراغ منزل شهید برونسی را می گرفت، می آمدند و می نشستند و می شنیدند و می آموختند و این گونه بود که همه جلسات آن خانه جلسات معارفه آن تودیع شده بود.
یعنی معصومه سبک خیز که خود باید معارفه می‌شد، به معارفه شهید برونسی پرداخت. در صورتی که در عرف کسی مدیرتودیع شده را معارفه نمی‌کند. اما این شیرزن معارفه شده برای مدیریت خانه شهید برونسی به معارفه آن دلاورمرد تودیع شده پرداخت. دلیل این ادعای حقیر این است که اگر راوی پای کار و ساعی پرتلاشی مانند او نبود، امروز ما از سبک زندگی عارفانه و عاشقانه سردار بی‌اطلاع بودیم. معصومه سبک خیز بود که به ما گفت استاد عبدالحسین برونسی به من گفت: من باید یک چهارپایه جلوی در بگذارم و روی آن بنشینم و به تک تک آدم‌ها بگویم به خدا، به پیر، به پیغمبر، من زن و بچه‌ام را دوست دارم و دلم می‌خواهد کنار آنان باشم ولی در جبهه حق علیه باطل به وجود من نیاز است.
معصومه سبک خیز به ما گفت که عبدالحسین چرا و چگونه بچه‌هایش را نام‎گذاری کرد و فلسفه نام‎گذاری دختران به فاطمه و زهرا و زینب و پسران به ابوالحسن و مهدی و حسین و ابوالفضل و عباس چه بوده است. همو برایمان روایت کرد که وقتی زینب آخرین فرزندمان به دنیا آمد، بعد از ۱۰ روز حاج عبدالحسین برونسی از جبهه برگشت و گفت زینب را به حمام ببرید! بردیم.
اوستا عبدالحسین زینب را بغل کرد و خانه را خلوت و آن‎گاه رو به قبله نشست و مدت مدیدی در گوش زینب قرآن خواند و نوحه خواند و روضه؛ و اشک ریخت و گفت و گریه کرد و گفت و گریه کرد. چنان‎که پیراهن خودش و قنداقه زینب از اشک خیس شده بود. معصومه سبک خیز جلوه‌های روشنی از صبر و استقامت و ولایتمداری و
 حلال خوری و نماز و توسل و تفسیر قرآن و تحصیل علوم دینی اوستا عبدالحسین را برای ما آشکار کرد. فصل‌های زیبایی از مبارزه با طاغوت آن‎جا که گفت سه چهار بار دستگیر شد از جمله یک بار در شهر یزد، باز هم به مبارزاتش ادامه داد، نوارهای امام و آیت ا... بهشتی، آیت ا... خامنه ای و بزرگان را تکثیر می‌کرد. هر وقت عبدالحسین به زندان می‌رفت یا اوضاع شلوغ می‌شد و خطر تفتیش خانه پیش می‌آمد، نوارها را در کیسه‌ای می‌گذاشتم و همراه بچه‌ها به منزل برادر یا مادر شهید یا همسایه‌ها می‌رفتم. یک بار هم که از زندان آزاد شد، بسیار شکنجه شده و دندان‌هایش را شکسته بودند مثل یک پیرمرد ۷۰ ساله آمد خانه. صورتش چروکیده شده و چشمانش گود افتاده بود.

​​​​​​​

معصومه سبک خیز به ما گفت که شوهرش فرش و کولر اهدایی سپاه را به آن‎ها پس داده است. ما که اطلاع نداشتیم که برونسی از مکه یک تلویزیون خریده آورده.  بعد آن را فروخته و پول مکه‌اش را به سپاه پاسداران پرداخته برای هزینه سفرش. حتی فکرش را هم نمی‌کردیم که آن برونسی به ظاهر عبوس و خشن تمام شهر مشهد را گشته است تا برای همسر باردارش که هوس انگور کرده آن را فراهم کند. یا دست به دامن نانوای محل شده است تا دیزی تنوری که در نانوایی برای خودشان پخته‌اند و همسرش دلش خواسته است را با گوشتی که عبدالحسین خریده مثل همان بپزد و بیاورد برای خانمش. ما چه می‌دانستیم اوستاعبدالحسین هرگاه از جبهه می‌آمده میوه هر فصلی که در بازار بوده و برخی خوراکی‌ها ولو گران را برای بچه‌ها تهیه می‌کرده خانه می‌آورده و می‌گفته وقتی من نیستم مادرتان را اذیت نکنید که این را بخر آن را بخر. وقتی خودم می‌آیم همه چیز برایتان می‌خرم. همه این‌ها و جلوه‌های فراوانی از حیات طیبه شهید برونسی و حتی چشمه‌هایی از حیات برزخی و حضور پس از شهادتش در عرصه زندگی این خانواده و گره گشایی از کار دخترها و پسرها و رفع مشکلات را، سرکار خانم معصومه سبک خیز به اطلاع ما رسانده است.
حالا آن زن سخنور و راوی صبور و آن مادر فداکار و آن معارفه شده در فروردین ماه ۱۳۶۴ سرانجام در ایام ماه مبارک رجب و پس از تحمل مدت مدیدی بیماری و چندین ماه بستری در بیمارستان، به دیدار همسر شهیدش رفت و تودیع شد و حالا وظیفه کسانی چون من است که او را معارفه کنم. از او بنویسم. از زن قهرمانی که اسطوره صبر و مدارا بود و در حین مریضی و سختی‌های فراوان دیگران را روحیه می‌داد؛ او که مورد تقدیر و تکریم رهبر معظم انقلاب قرار گرفت. شیرزنی که اصلاحات ارضی که باعث مهاجرت شوهرش از روستا به شهر شد، پا به پای عبدالحسین برونسی آمد و با دار و ندار و بود و نبود او ساخت و بال او بود و نه بارش. هنگام یورش ساواک به خانه‌اش نوارها و اعلامیه‌ها را در متکا و زیر پله‌ها پنهان می‌کرد. و هنگام دستگیری شوهرش به فکر جور کردن سند برای آزادی‎اش بود. یک دختر روستایی کم سواد اما بصیر و انقلابی، از طلبه‌های جوانی که عبدالحسین از روستا آورده بود تا در شهر درس بخوانند، یا از مشهد اطراف او جمع شده بودند و با طاغوت مبارزه می‌کردند، در خانه ۴۰ متری محقرش پذیرایی کرد. بچه‌ها را هم بزرگ می‌کرد نه یکی چهار تا غذا هم می‌پخت نه برای شوهر و فرزندان برای مبارزان و مجاهدان آن‎گاه که جنگ شد و شوهرش به دفاع مقدس رفت و مراتب تعالی معنوی از فرماندهی دسته و گروهان و گردان تا فرمانده تیپ را طی کرد، همواره نیمه پنهان تعالی عبدالحسین بود. او در مشکلات عدیده هرگز خم به ابرو نیاورد چرا که در همان اوایل زندگی که کدورت مختصری با عبدالحسین پیش آمده بود، پدرش که روحانی پیش نماز مسجد روستای گلبو بود و از رساله امام خمینی مسئله می‌گفت یک بار برای همیشه به او گفته بود دخترم از این پس هر کاری که آقا عبدالحسین می‌کند به او چیزی نگو او راه درست را فهمیده است حقیقت را به درستی تشخیص داده است.
و معصومه تا واپسین روزهای عمر این حرف پدر را آویزه گوش کرده بود.
مرحومه معصومه سبک خیز پس از شهادت شوهرش حاج عبدالحسین برونسی در عین حالی که به روایت سبک زندگی شهید برونسی می‌پرداخت، به تربیت فرزندان و یادگاران شهید اهمیت فوق العاده‌ای می‌داد و سعی کرد از هر کدام از پسرها یک عبدالحسین بسازد و چنین هم شد عمده فرزندان شهید برونسی پاسدارشدند و آن‎هایی هم که پاسدار نشدند در نهادهای انقلابی منشأ خیر و خدمت و برکت هستند. دختران دارای تحصیلات عالیه‎ و باعث افتخار جامعه ایثارگری‎اند.

دیدگاه ها

ایمیل شما در معرض نمایش قرار نمی‌گیرد