به نظر می رسد اکنون زمان مناسبی است برای درس گرفتن از گذشته و تجدید نظر در سیاستگذاری ها و تغییر مسیرهای غلطی که طی این چند دهه، گردونة میراثی کشور را به این برهوت بی ثمری و افلاس کشانده اند.
عملکرد دستگاه های مسئول حفظ میراث فرهنگی کشورمان در اغلب موارد شبیه یک فاجعه است. برای اثبات این مدعا کافیست به نزدیکترین بنای تاریخی دم دستتان سری بزنید تا حقیقت امر برایتان روشن شود. یکی از مصادیق این مدعا، خانة مرحوم آیت الله حاج سید احمد طالقانی، پدر مرحومان جلال و شمس آل احمد واقع در محله پاچنار تهران است.
این خانه که از مستحدثات دورة احمدشاه قاجار است و آیت الله طالقانی (آل احمد) تا سال 1340 در آنجا سکونت داشت، در سال 1383 بهعنوان یک اثر فرهنگی- تاریخی در فهرست آثار ملی ثبت شد و به دلیل اصرار و سماجت مسئولان وقت میراث فرهنگی، سرانجام بازماندگان در سال 1386 این خانه را به سازمان میراث فرهنگی واگذار کردند تا با توجه به هویت اصلی و پیشینه و کاربرد تاریخی اش، به یک نهاد فرهنگی عام المنفعه تبدیل شود، ولی متأسفانه سال هاست که این پروژه، ناتمام و این خانه بلاتکلیف و بلااستفاده مانده و ناگزیر در معرض تخریب روزمره است.
سرگذشت مفصل این خانه درین بازة طولانی 18 ساله، مصداق کامل یک شکست مدیریتی است. درین مدت، مدیران و مسئولان متعددی در سازمان و بعد در وزارت میراث فرهنگی و نهادهای نیابتی ازجمله «صندوق مرمت، احیا و بهره برداری از بناهای تاریخی» آمده اند و رفته اند، هر کدام هم با طرح ها و سناریوهای گوناگون عمدتاً سلیقه ای، غیرکارشناسی و نامتناسب با هویت و کارکرد اصلی این خانه؛ بهعنوان نمونه: تبدیل خانه به یک سفره خانه یا رستوران سنتی، احداث خانة باستانشناسان یا مهد کودک یا موزة تمبر یا نمایشگاه نقاشی و سرانجام «کارگاه پسماند شهری» بهمنظور پویاسازی فرهنگی- اجتماعی و محیط زیستی در فضای عمومی شهری برای معماران، طراحان و هنرمندان علاقهمند به محیط زیست(!) جل الخالق، از این همه عناوین و ایده های نامفهوم و نامربوط! آنهم برای خانة متعلق به یکی از روحانیان متنفذ تهران و از بینانگذاران تشکل های روحانیت مبارز که سال های سال محل برگزاری جلسات دینی و آیینی و مجالس روضه و قرائت قرآن بوده و قاعدتاً باید به یک نهاد فرهنگی مثل «خانة آل احمدها» یا «خانة روحانیت» تبدیل می شد، نه سفره خانه سنتی، یا کارگاه برای حل وفصل مسائل پسماندهای شهری! آیا اینگونه عملکردها در راستای اهداف و وظایف مقرر برای این وزارتخانه است؟ یعنی تحکیم هویت فرهنگی، وفاق ملی، عبرتآموزی، بهره گیری از تجارب زیست سرزمینی و پاسداری از تنوعات فرهنگی از طریق میراث فرهنگی و تاریخی و میراث طبیعی؟
البته دور از انصاف است اگر ناگفته بماند که در این سال ها دو رشته اقدامات(!) در این محل دیده شده:
اول؛ اشغال و استقرار عده ای از بی خانمان ها و خلافکاران در این خانه و تبدیل آنجا به مرکز توزیع مواد مخدر و بعد هم دستبردهای مکرر و دزدیدن و سوزاندن آنچه دزدیدنی و سوزاندنی بوده، از کابل ها و سیمکشی ها و لوله ها و کنتورهای آب و برق و گاز و کلید و پریزها و شیرآلات گرفته تا نرده ها و دستگیره ها و موزاییک های رنگی نفیس و نادری که در ساخت قسمت های مختلف بنا بهکار رفته بودند.
دوم؛ انجام کارهای جزئی و سطحی در حد نظافت و رنگ آمیزی در و دیوار و یک نامگذاری قلابی و نصب تابلوی نامربوط و بعد هم قسمت شیرین(!) ماجرا، یعنی برگزاری مراسم تبلیغاتی با حضور مقامات و مسئولان و سخنرانی ها و بریدن نوارها و ... دیگر هیچ!
این تصویر حزن انگیز نمونه ای است از عملکرد ضعیف مسئولان حفظ میراث فرهنگی. خانه ای که در زمان حضور مالکان بی ادعای قبلی، گرچه پیر و فرتوت شدهبود، ولی دست کم پاک و معزز و محترم مانده بود، با نشانه هایی از مراقبت و محافظت معمولی و البته نقطه امید مردم و اهل محل، اکنون بدل شدهاست به یک آینة دق، کارنامة ورشکستگی نظام مدیریت و تصدیگری چندین دولت در امر حفاظت از میراث فرهنگی کشور، امری که علی الاصول باید فقط نظارت و حمایت و هدایتش به عهدة دولت ها می بود، نه تصدیگری امور اجرایی اش؛ زیرا این فقره نیازمند مقدماتی است که در هیچیک از نهادهای دولتی یافت نمیشود!
نویسنده:محمد حسین دانایی/اطلاعات
دیدگاه ها