
گفت وگو با پژوهشگر برجسته مهدویت، اسماعیل شفیعی سروستانی درباره نسبت میان انسان منتظِر با امام منتظَر حضرت مهدی موعود(عج) در عصر انتظار و یافتن پاسخ این پرسش ها که مهم ترین تکلیف منتظران و علت طولانی شدن دوره غیبت چیست؟
سید صادق غفوریان_ روزنامه خراسان/ اگر بخواهیم، نه تنها در مناسبت نیمه شعبان و ایام میلاد مسعود حضرت مهدی موعود(عج) بلکه در تمامی عصر انتظار، در جایگاه یک شیعه و انسان منتظِر، رابطه و نسبتمان با این امام حق و حقیقت را بازیابی و بازخوانی کنیم، بی شک باید در جست وجوی پاسخ این پرسش ها برآییم:
۱-رابطه و نسبت میان انسان منتظِر با امام منتظَر حضرت حجت و ولی عصر(عج) چیست و کیفیت مطلوب و آرمانی آن به چه نحو باید باشد؟
۲- اساسا موضوع و مسئله انتظار، چه جایگاه و نسبتی در نهاد انسان و به طور مشخص شیعه عصر غیبت دارد؟
۳-مهم ترین تکلیف شیعه معاصر عصر غیبت و در مواجهه با امام منتظَر حضرت بقیة ا...(عج) چیست؟
به نظر می رسد، با اندکی تامل و تفکر در میزان و کیفیت رابطه خودمان با امام عصر(عج) درمی یابیم که ما در مسیر عمل به پیمان و عهد با امام موعود، بیشتر به منتظرانی مناسبتی در ایام نیمه شعبان و منتظرانی نصفهنیمه تبدیل شده ایم؛ دلیل این آسیب را در ناآگاهی از تکالیفمان در عصر انتظار باید جست وجو کنیم. ما در گفت وگوی پیش رو با دکتر اسماعیل شفیعی سروستانی، پژوهشگر برجسته حوزه مهدویت و مدیر موسسه تخصصی موعود، به موضوعاتی از همین قبیل یعنی؛ رابطه و نسبت میان انسان منتظِر با امام منتظَر، مسئله انتظار و مهم ترین تکلیف شیعه منتظِر پرداخته ایم. دکتر اسماعیل شفیعی سروستانی معتقد است؛ مهم ترین تکلیف فرد منتظِر، «انعقاد عهد» با حجت خداوند است. چون این حجت حق است که انسان را به مدینه مطلوب رهنمون می کند و او را از همه بدی هایی که مانع خروج از این «عهد» می شود، فاصله می دهد.
جناب آقای شفیعی سروستانی، اگر موافق باشید گفت وگو را با موضوع «انتظار» آغاز کنیم. همانطور که همه می دانیم، انسان امروز و انسان عصر انتظار، دچار یک آسیب معنایی و معرفتی در نسبت میان خود و مسئله انتظار حضرت حجت(عج) شده است. به نظر می رسد، این انسان از آن جاکه میان خود و انتظار، نسبت و موقعیت درست را درک نکرده و نیافته است، بنابراین در عمل به تکالیف خود به عنوان شیعه منتظر، در چشم انتظاری حضرت ولی عصر(عج) نیز دچار کاستی و نقصان است. علاقهمندم جنابعالی در ابتدا از نسبت انسان و انتظار و نخستین تکلیف انسان منتظر برایمان بگویید.
ببینید، حقیقت «انتظار» درواقع ذاتی وجود آدمی است. درست است که ما هر سال در مناسبت نیمه شعبان موضوع انتظار را مطرح و از امام منتظَر یاد می کنیم اما باید بدانیم که اساسا در گونه و خلقت، انسان موجود منتظر آفریده شده است و جانش به گونه ای طراحی شده که نمی تواند بدون «انتظار » زیست و زندگی کند. یعنی بودن، حرکت و فعالیت، ساختن، تولید و تمدن سازی و هر آن چه تصور کنیم، همه در گرو موضوع انتظار است. چراکه انسان موجود منتظری است که چشم به فردا، کمالات و مدینه فاضله و مطلوب دارد و به نوعی این «چشم به فردا داشتن» همان انتظار است که در نهاد انسان به ودیعت نهاده شده است.
نکته دوم اینکه انسان از آنجایی که مصداق مطلوب و کامل مورد انتظار خودش را نمی شناسد موارد گوناگون را تجربه می کند، دست به هر تجربه ای می زند به امید آن که آنچه در جانش نهفته در عالم خارج و عالم بیرونی ببیند. به عبارتی تمام تمدن های برآمده حاصل و محصول تجربه های مکرر انسان منتظر و در جهت تجربه کمالات و ساخت مدینه مطلوب خودش است.
لذا برمی گردیم به این نکته که انسان در این جست و جو بر مدار عهدهای گوناگون زندگی کرده است. یعنی او در هر دوره ای بر عهدی استوار شده یا با موضوع و مرام و مکتب یا شخصی عهد بسته و بر اساس آن عهدی که بسته، تمام نیروی خودش را صرف کرده و یک حوزه فرهنگی و تمدنی ایجاد کرده است.
در این فرایند، دور افتادن از حجت حقیقی که ملاک عمل است و ابتلا به انواع و اقسام پلیدی ها باعث شده که آدمی در همه ادوار گذشته از ریل حقیقت خارج شود و نتواند انسان، کمالات و مدینه مطلوب را بیابد. در حالی که دعوت همه انبیا به نحو خاص دعوت قرآن کریم و دعوت حضرات معصومین(ع) بر این مدار استوار شده که آدمی راهی جز «انعقاد عهد» با حجت خداوند که ملاک حق و حقیقت است، ندارد. چون این حجت حق است که انسان را به مدینه مطلوب رهنمون می کند و او را از همه بدی هایی که مانع خروج از این «عهد» می شود، فاصله می دهد.
جناب استاد، با این وصف اگر انسان منتظر در عصر غیبت، بر مدار عهد و پیمان با حجت خداوند حرکت نکند، در واقع به شاخصه های منتظِر بودن خود عمل نکرده است...
آری، دقیقا همین گونه است. یعنی انسان عصر غیبت، باید دریابد و متوجه گردد که آنچه امروز ساخته، حاصل نوع عهدی است که منعقد کرده که آن عهد، مطلوب خداوند، کلام وحیانی و مطلوب حجت خداوند نیست. از این رو باید از مسیر تجدید عهد با امام حی، به حجت الهی بازگردد.
یک پرسش در این جا مطرح است؛ چگونه و از چه طریق می توان به این تجدید عهد دست یافت؟
اولا باید به این مهم توجه کنیم که تجدید عهد صرفا به صورت کلامی و لفظی نیست بلکه معنای حقیقی آن، بازگشت به مبانی و منابع حقیقی است. زیرا این انسان در موقعیت فردی و اجتماعی هرگاه به مبانی و منابع غیرحقانی تکیه زده، نتیجه برایش مطلوب نبوده و او را به زیست مطابق «انسان منتظر» نزدیک نکرده است. پس بازگشت به عهد فراموش شده و احیای امر تعطیل شده بر اساس آنچه امام حی در زمان ظهور، بر اساس آن عمل خواهد کرد، لازم و ضروری است.
استاد، حال به این موضوع بپردازیم که کیفیت اندیشه ای و عملی رفتار و ارتباط انسان منتظِر با امام عصر و حجت حق(عج) به چه نحو باید باشد؟ در این زمینه ضمن تبیین موضوع، یک آسیب شناسی وضع موجود هم بفرمایید.
ما مسلمانان و به نحو خاص شیعیان که به موضوع مهدویت و موعودگرایی معتقدیم، به آسیبی مبتلا گشته ایم؛ به این نحو که رابطه خودمان را با امام و حجت حق معکوس کرده ایم. یعنی به جای آن که در انجام تکالیف، خودمان را در خدمت امام قرار دهیم، امام را در خدمت خود آورده ایم. در واقع امام معصوم را صرفا برای برآورده شدن حاجات دنیوی خودمان می خواهیم؛ وقتی هم از ماجرای ظهور و طلوع فجر حقیقی یاد می کنیم باز می گوییم امام بیاید مشکلات ما را حل کند، امام بیاید وضع جسمی و مالی و دنیوی مان را بهبود ببخشد. در حالی که ماموریت و تکلیف امام این نیست و یا دستکم صرفا این موارد نیست. همانطور که اشاره شد می توانیم بگوییم، به جای این که ما در خدمت امام باشیم، امام را به خدمت آورده ایم.
در حالی که خاستگاه حقیقی در مواجهه با حجت های حق و حضرات ائمه معصومین(ع) این است که پیرو و رهرو سر به آستان امام ساید. همانطور که امام رضا(ع) می فرماید: «مثَل الامام، مثَل الکعبه». یعنی همانگونه که مردم به سوی کعبه می روند، باید به سوی امام هم بروند نه این که امام به سوی آنان بیاید. ما به غلط شعار می دهیم «مهدی بیا...» در صورتی که ما خودمان باید به سوی او برویم. رفتن ما به سوی امام، مقدمه تحول و حرکت است. راز طولانی شدن دوره غیبت حضرت ولی عصر(عج) نیز به همین امر برمی گردد که ما به سوی امام نرفته ایم. البته این که ما نیازهایمان را به محضر امام ببریم اشکالی ندارد؛ اما نباید بپنداریم که امام ساخته و پرداخته برای رفع حوائج ماست. بلکه باید به سوی او رفت و این یعنی اگر ما خواستار مصلح(اصلاح کننده) هستیم الزاما خودمان نیز باید به طرف صَلاح حرکت کنیم و از عمق جانمان در عهد امام درآییم و از خداوند، امام را طلب کنیم و در هر موقعیت فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار گرفتیم خاستگاه مصلحانه و عادلانه امام را به منصه ظهور درآوریم تا وقت ظهور و معنای «انسان منتظر» محقق گردد.
دیدگاه ها