روزی که 13 بازیکن آبی‌‌پوش، تیم ملی را تحریم‌ کردند

1403/05/04 11:30
کد خبر: 1152
کد نویسنده: 1002
 روزی که 13 بازیکن آبی‌‌پوش، تیم ملی را تحریم‌ کردند

تاج دهه سی اما جنجالی‌‌ترین و پردردسرترین تیم تاریخ باشگاه استقلال بود

یک: نشسته‌‌ام به تماشای تصاویر اعزام قهرمانان کاروان ایران به المپیک پاریس 2024، چشم شیطان کور. گویا حسابی جیب خودشان، مربی‌‌شان و حتی مادران‌‌شان را هم پر کرده‌‌اند. من اما  فلش‌‌بک زده‌‌ام به 74 سال پیش و به اولین سفر باشگاهی فوتبال ایران که تاجی‌‌ها برای برگزاری دو بازی دوستانه به افغانستان رفته‌‌اند و سفرشان 24 روز طول کشیده است. یک هفته رفت و بیش از یک هفته در برگشت.
جاده‌‌های خاکی بی‌‌انتها و ستاره‌‌هایی که هفته‌‌ها در راه بودند تا به کابل برسند و لاکچری‌‌ترین تختخواب‌‌شان «سقف اتوبوس» بود! روز 20 مرداد سال 1329 بود که کاروان 28 نفری فوتبال و پینگ‌‌پنگ   تیم تاج به دعوت سفیرکبیر افغانستان در تهران و با مجوزی که تیمسار خاتم از دربار گرفت به عنوان اولین سفر برون‌‌مرزی فوتبالیست‌های ایرانی به جشن استقلال افغانستان اعزام شد و در شهریور همین سال بود که تیم ملی افغانستان را در حضور ظاهرشاه و 9 هزار تماشاگر کابلی 3-2 برد (جدیکار در این بازی دَبل کرد و نادر افشار زننده گل دیگر تاج بود) اما بازی بعدی را با نتیجه 2-1 به دانشگاه کابل واگذار کرد.
آنها در آخرین روز حضور در افغانستان به مهمانی سفارت هند دعوت شدند و بعد از ظهرش نیز برای ضیافت شام به قصر ییلاقی محمودخان غازی، صدراعظم افغانستان رفتند. تمام دلخوشی بازیکنان تاج در این سفر از این قرار بود که به صورت نوبتی روی سقف اتوبوس بخوابند بلکه جاده کوتاه شود. بدترین خاطره‌‌شان نیز خرابی اتوبوس تاج در دشت آرام افغانستان بود که به چندین روز سرگردانی و دربه‌دری و گرسنگی آنها دامن زد. من هر وقت با بازماندگان آن سفر مصاحبه کردم باذکر این خاطره، از خنده اشک می‌‌ریختند که آقا بازیکن‌‌مان داود هنگام خوابیدن در سقف اتوبوس، به وسط جاده افتاده بود و کسی نفهمیده بود و تازه در هنگام تعویض جای خواب‌‌هامان فهمیدیم که ستاره‌‌مان نیست و زهله ترک شدیم.
به شوفر اتوبوس گفتیم برگردد بلکه او را پیدا کنیم. کیلومترها راندیم تا او را در حالی که دراز به دراز وسط جاده افتاده است پیدا کنیم.  روزنامه اطلاعات روز 15 شهریور 1329 خبر بازگشت تیم تاج را چنین پوشش داد: «ساعت 7 بعد از ظهر دیروز ورزشکاران اعزامی باشگاه تاج به کابل، بدون اطلاع و برای آنکه مزاحمتی برای ورزشکاران ایجاد نشود وارد تهران شدند.» 
دو: آن روزها نام باشگاه تاج به تازگی سر زبان‌‌ها افتاده بود و در دی ماه همین سال بود که هیات‌‌مدیره کمپانی دوچرخه‌‌سازی «هرکولس» تصمیم گرفت به مناسبت قدردانی از پیروزی‌‌های باشگاه تاج، یک مدل دوچرخه با آرم کلوپ تاج تولید و در سطح جهان به فروش برساند که همین فکر را هم از اول اردیبهشت سال بعدش (1330) اجرایی کرد. کمی قبل از سفر تاج به کابل، این کلوپ افتخار دیگری در ورزش ایران کسب کرد و آنهم اینکه آشوت داودیان فوتبالیست و دوچرخه‌‌سوار 27 ساله این باشگاه که دانشجوی معماری دانشکده فنی تهران نیز بود دست به سفر به دور دنیا زد تا نام خود و کلوپش را بلندآوازه کند.
او سوار بر دوچرخه خود از شهرهای بغداد، بیروت، حلب، دمشق، آنکارا،  استامبول گذشت و وارد یونان شد و سپس به سمت یوگسلاوی و ایتالیا حرکت کرد. او بعد از دیدار از چند شهر ایتالیایی به سوئیس سفر کرد و شهرهای لوزان و ژنو را زیر پا گذاشت تا نام خود را به عنوان اولین دوچرخه‌‌سوار بین‌‌المللی ایران ماندگار کند. آشوت روز پنجشنبه 11 آبان 1329 پس از هفت هزار کیلومتر رکاب زدن در شش ماه، وارد شهر پاریس شد و دوشنبه 23 آبان نیز به لندن ورود کرد. آشوت در روز اول دی ماه همین سال به تهران برگشت و در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال ورزشدوستان ایرانی قرار گرفت. تاج در این سال، نه تنها در فوتبال و دوچرخه‌‌سواری که در رشته‌‌های دوومیدانی، دوصحرانوردی باشگاه‌های تهران، وزنه‌‌برداری، راگبی، بسکتبال، بوکس و تنیس روی میز، عناوین قهرمانی پایتخت را درو کرده بود.
سه: راست می‌‌گویند که حرف، حرف می‌‌آورد. گفتم تاج، یادم افتاد که برخلاف آنهایی که معتقدند «تحریم تیم ملی از سوی بازیکنان» فقط در دوران شاهین (1343) و بعدها در تیم دهداری (1365) رخ داده است در تیم تاج  دهه سی نیز به وقوع پیوسته است. پنج سال بعد از سفر به کابل بود که آنها نیز با مقامات فدراسیون درگیر و تیم ملی را تحریم کردند.
در دی ماه سال 1334 بود که در جریان سفر تیم ملی به عراق، مجادله‌‌ای میان سرپرست تیم ملی فوتبال ایران و علی دانایی‌‌فرد (مربی باشگاه تاج) صورت گرفت و در پی این اختلافات، 13 بازیکن ملی‌‌پوش تیم تاج از خرمشهر به تهران برگشتند. بازیکنانی که به مدت سه ماه از حضور در میادین محروم شدند. راستی گفتم محرومیت، یادم افتاد غریب‌‌ترین محرومیت‌‌ تاریخ فوتبال ایران در جام ملت‌‌های 1984 در سنگاپور رخ داد که سه ستاره تیم ملی (بهروز و رضا و جعفر)  به جرم گفت‌وگو با زنان سنگاپوری! و با گزارش ماموران حراست همراه تیم، به مدت 5 سال از حضور در تیم ملی محروم شدند. بابا شما دیگر کی بودید! و ما چه چیزها که به چشم ندیدیم.
چهار: تاج دهه سی اما جنجالی‌‌ترین و پردردسرترین تیم تاریخ باشگاه استقلال بود. نه تنها تیم ملی را تحریم کرد، نه تنها جام قهرمانی را دزدید بلکه بهترین پیروزی تاریخ این باشگاه را هم رقم زد؛ یک پیروزی  18-صفر  بر تیم داریوش در جام حذفی تهران در دی ماه 1336 و چنان پاک و تمیز که داور بازی در گزارش خود خطاب به فدراسیون، «حسن سلوک، همکاری و عصبانی نشدن افراد تیم داریوش» را تنها مسئله قابل‌‌ذکر عنوان کرد.
در فینال همین بازی‌‌ها بود که به اردیبهشت 1337 کشیده شد و  تاج و شاهین  ابتدا 1-1 مساوی کردند اما چون آن زمان‌‌ها هنوز موضوعاتی چون وقت اضافه و ضربات پنالتی، رسم نشده بود بازی به روز دیگری موکول شد.  دیدار دوم تا دقایق پایانی با نتیجه 3-2 به سود تاج در جریان بود که داور بازی (حاج اصغر تهرانی) مسابقه را به دلیل تاریکی هوا در امجدیه متوقف کرد!
تاجی‌‌ها که خود را برنده و قهرمان جام می‌‌دانستند دست به اعتراض شدیدی به داور زدند و ناگهان جام قهرمانی را از روی میز برداشته و از امجدیه گریختند و هواداران دو تیم سر این قضیه به زد و خورد پرداختند. فدراسیون وقت فوتبال که نمی‌‌دانست چه حکمی صادر کند از فیفا استعلام گرفت و بازی را تکرار کرد. این بار شاهین 2-صفر برد و قهرمان شد اما تاج نام خود را به عنوان تنها تیمی که دست به دستبرد جام زده است در تاریخ حک کرد.
پنج: از دیگر عجایب تاج دهه 20 گلر لهستانی‌‌اش کارلو بود که سال‌‌ها در این تیم ستارگی کرد و ناگهان از دیده‌‌ها گریخت. لهستانی دربه‌‌در اما بزرگ‌‌ترین دردکشیده غربتستان تهران بود و در حالی که جنگ‌‌جهانی دوم هموطنان او را آلاخون والاخون کرده بود او خود توانست در سایه پدیده نجاتبخشی به نام فوتبال از جوخه‌‌های اعدام نازی‌‌ها و روس‌‌ها بگریزد و در سایه فوتبال به یک آدم خوشبخت تبدیل شود.
در آن روزهای ویران که گروه‌‌گروه لهستانی مهاجر با درد گرسنگی و وبا در بیابان‌‌های اطراف تهران می‌‌مردند و دسته‌‌دسته در گورستان دولاب دفن می‌‌شدند کارلو توانست سری بین سرها دربیاورد و قهرمان زمین‌‌های لنج و دولت شود. گلری با کلاه کپی معروف و پیراهن مشکی که در رختکنی تیم تاج در غم احوال هموطنان بیچاره‌‌اش می‌‌گریست و سپس به پناهگاه فوتبال آویزان ‌‌شد.
گاه با اندوهی عمیق در چشمانش از کافه پولونیای لهستانی‌‌ها در لاله‌‌زار به محل باشگاه تاج در خیابان ایرانشهر برمی‌‌گشت و به هیچکس نمی‌‌گفت که در دلش درخت‌‌های اندوه ریشه انداخته‌‌اند. گلری آرام و بی‌‌حرف که با خرده نانی که از فوتبال درمی‌‌آورد برای دخترکان مغموم لهستانی مقیم کافه بولونیا عروسک و نان جو می‌‌خرید. عروسکانی که جنگ، آنها را به ایران رانده بود و اکنون سوگوارانه‌‌ترین قصه‌‌های عالم درباره روسپی‌‌گری ناچارانه بعضی از آنان ورد زبان تهرانی‌‌هایی شده بود که خود از غم قحطی و وبا، نمی‌‌توانستند احوالپرس مهمانان سوگوار خود باشند.
دیدن این چیزها بود که کارلو را از درون ویران و متلاشی ‌‌کرد. گاه می‌‌دیدی که ساده‌‌ترین توپ‌‌ها را نمی‌تواند مشت کند چون فقط جسم داغانش درون دروازه بود و روحش در میان چشم‌‌های ویران دختربچه‌‌های لهستانی پرسه می‌‌زد که زار و نزار و گرسنه در کاروانسراهای اطراف تهران افتاده بودند که مرگ از راه برسد و آخرین چاره‌‌شان اندیشیدن به سوگوارانه‌‌ترین نوع تن‌‌فروشی در عالم بود. دخترکان بی‌‌عروسکی که دوست می‌‌داشتند به هر قیمتی که شده برای مادر طاعون گرفته‌‌شان، لقمه‌‌ای نان یا اندکی دارو تهیه کنند.
کارلو به عنوان اولین لژیونر خارجی فوتبال ایران 13 سال از دروازه تیم تاج و حتی در یک بازی از دروازه تیم ملی ایران دفاع کرد. تنها بازیکن غیرایرانی تاریخ فوتبال ما که در تیم ملی کشورمان بازی کرد؛ در دو دیدار دوستانه در برابر تیم ملی ترکیه به تاریخ 1326. اما بعدها هیچ خبری و عطری و اثری از او یافته نشد. اولین گلر کلوپ دوچرخه‌سواران (تاج) طهران که فارسی را شبیه جن‌زدگان صحبت می‌کرد وقتی که پیراهن منتخب طهران را هم پوشید چشمانش اشکبار بود.
تنها یادگار ما از صورت نجیب او، چند قطعه عکس دسته‌‌جمعی تیم تاج دهه 20 بود که آنجاها هم صورتش زیر سایه کلاه کپی‌‌اش مخفی شده بود. شاید اگر سخاوت فوتبال نبود او نیز مثل بسیاری از سربازان بی‌پناه لهستانی در گورهای دسته‌جمعی جنگ‌‌جهانی دوم جا می‌گرفت و یا مثل آن یکصدهزارنفر لهستانی که جمعا در سه سال و نیم حضورشان در تهران مردند در قبری بی‌‌نشانه می‌‌افتاد و می‌‌پوسید. اما الهه فوتبال او را نجات داد. آن روزها خانواده‌های سرگردان لهستانی که در بیابان‌های تهران اسکان یافته بودند برای لقمه‌ نانی گدایی می‌کردند.
از سال 1320 که جنگ‌‌جهانی دوم شدت گرفت تا سه سال بعد بیش از 150 هزار لهستانی مهاجر از کشور شوروی رانده شدند تا از طریق ایران به فلسطین و آفریقا مهاجرت کنند. بیشتر آنها اسرایی بودند که از اعدام وحشیانه نازی‌‌ها جان سالم به در برده و به اردوگاه‌های شوروی اعزام شده بودند. آنها در زمانی وارد ایران شدند که کشور ما خود درگیر قحطی و وبا بود و بسیاری از لهستانی‌‌ها حتی امان نیافتند از کشور خارج شوند. زنانی که خاطرات‌شان زیر آجرهای ویران کافه پولونیا و پاساژ چلچله تهران واقع در لاله‌‌زار قدیم دفن شد.                                                                                                                                                                      ابراهیم افشار/هفت صبح
 

دیدگاه ها

ایمیل شما در معرض نمایش قرار نمی‌گیرد