بیش از دو ماه است که میخواهم یادداشتی درباره شهر تبریز بنویسم، یادداشتی که به خصوص توجه دکتر مسعود پزشکیان یا همکارانش را جلب کند. اما مگر میشود؟
هر روز بحران یا غائلهای به پاست که توجهات را از هر سو به سمت خود جلب میکند و باقی قضایا را که از قضا مهمترین و بنیادیترین مسائل و مشکلات کشورند، به حاشیه میراند و مورد بی توجهی و بی مهری قرار میدهد.
از این رو، با خود عهد کرده بودم که اگر تب بروز جنگ احتمالی فرونشست و پزشکیان هم کابینهاش را معرفی کرد، آنگاه زمان نوشتن یادداشتی درباره تبریز است.
با این حال، از دیروز که کابینه معرفی شده است غائله تازهای به پا شده که درباره هر چه جز آن بنویسی، نادیده گرفته میشود.
تازه این فقط یکی از بدبختیهای ماست. بدبختی که ته ندارد! به فرض اگر یادداشتی مورد توجه و دقت هم قرار گیرد و حتی دستوری درباره آن صادر شود، مگر تضمینی برای اجرایی شدن آن وجود دارد؟ در روزگاری که پخش و پلا شدن اقتدار دولت به دوران ملوک الطوایفی هم تنه میزند و اوضاع مصداق ضربالمثل یک شهر و صد کلانتر است، مگر ضمانتی برای اجرایی شدن دستوری وجود دارد؟
راستش من که سعی میکنم همیشه کمی هم تاریخ بخوانم، «قشقرقی» بدین گستردگی در تاریخ ایران سراغ ندارم. البته تاریخ ما به خصوص تاریخ معاصر، تاریخ قشقرقهای سیاسی است. به ندرت میتوان دورههایی یافت که این جامعه رنگ ثبات و آرامش واقعی به خود دیده باشد. با این حال، قشقرقها هیچگاه بدین گستردگی که اکنون با آن روبرو هستیم، نبوده است. منظورم از قشقرق، داد و هوار کشیدن نیست. نوعی بیانضباطی و به هم ریختگی و بیمنطقی و ناکارآمدی است که مانع انجام کاری میشود.
هیچ چیز در این دنیا خطرناکتر از به انجام نرسیدن کارها نیست. حقا که خطرناکتر از بلایای دیگر است. کار که پیش نرود، بدین معنا نیست که در همان نقطه متوقف میماند، بلکه مشکلِ ناشی از آن بهطور نامرئی و زیرجلدی شروع به رشد میکند و ناگهان به صورت بحرانی لاینحل و مخرب خود را به نمایش میگذارد. مثل جلبکی که در سطح استخری پر از آب، هر روز دو برابر میشود! دو برابر شدن روزانه آن جلبک فقط آدمهای خیلی آگاه را به وحشت میاندازد اما آدمهای معمولی حتی تا مدتهای مدیدی آن را نمیبینند چه رسد به آنکه از رشد تصاعدیاش به وحشت بیفتند! اگر فرض کنیم صد روز فرصت باشد تا یک جلبک با رشد روزانه دوبرابر، تمام سطح استخری را بپوشاند، در روز نودوپنجم، فقط یک- سیودوم سطح را میپوشاند و یک- سی و دوم هم به چشم هرکسی نمیآید و حتی قابل انکار است. اما کافی است که فقط پنج روز دیگر بگذرد تا جلبک تمام سطح استخر را بگیرد!
همانطور که گفتم بدبختی که ته ندارد! وقتی بحرانی بیش از حد توانِ عادی آدمیزاد رشد کند، نخستین قربانی آن اعتماد به عقل و خرد است! عقل و خرد موجوداتی حسابگر و محتاط و اهل تدریج هستند. بنابراین، وقتی بحران مثل غولی از شیشه در آید و زندگی آدمیان را لگدمال کند، کسی برای شیوههای حساب شده و تدریجی و محتاطانه عقل و خرد، تره هم خرد نمیکند. در آن هنگام، در بهترین حالت، کسر بزرگی از مردم در پی کشف ابرانسانی برمیآیند که از راههای میانبر و آنی، غول بیشاخ و دم را به سر جای خود بنشاند. یک انسان خردمند هرگز ادعای ابرانسانی ندارد. پس آنها همگی به گوشهای پرتاب و یا فراموش میشوند. فقط برخی موجودات متوهم و بی رحم و دارای خودپسندی و خودبزرگبینی بیمارگونه، به عنوان تنها ابرمردی که میتواند انواع غولها را از پای در آورد، پا پیش میگذارد و این تازه اول مصیبت و خونریزی و انهدام جان و مال انسانهای بیشمار است. بدبختی به دور باد! لعنتی ته ندارد!
احمد زیدآبادی/اعتماد
دیدگاه ها