۱ - همه فعالیتها، برنامهها و اقدامات نظام تعلیم و تربیت باید هدفمند و در راستای ماموریت اصلی آموزش پرورش همجهت شوند. بسیاری از فعالیتها و برنامههای اکنون آموزش و پرورش در راستای ماموریت اصلی نظام آموزشی کشور نیست.
برخی از آنها در فاصله با ماموریت و برخی در تضاد با آن قرار دارند. این فرآیند چیزی جز هدررفت امکانات، خصوصا ظرفیتهای نیروی انسانی که ۱۲ سال از بهترین دوران عمر خود را در آن میگذرانند، نیست.
۲- همراهی و سازگاری خواستهها و نیازها در نظام تعلیم و تربیت با یکدیگر؛ در بسیاری از موارد بین آنچه از نظام تعلیم و تربیت میخواهیم با آنچه این نظام باید آن را محقق سازد، سازگاری وجود ندارد و گاه فاصله و در برخی موارد تضاد بین خواسته و نیاز، مسیر حرکت ماشین بزرگ تعلیم و تربیت را با چالش جدی روبهرو میسازد. در آموزش پرورش این امر به ظاهر بدیهی به کلی به فراموشی سپرده شده است.
٣- رویکرد امنیت فرهنگی به جای فرهنگ امنیتی؛ نظام تعلیم و تربیت معلمان، دانشآموزان، مدیران آموزشی، دانشجو-معلمان دانشگاه فرهنگیان که ارکان اصلی نظام تعلیم و تربیت را شکل میدهند، باید در یک محیط امن فرهنگی فعالیت کنند تا انسانهایی شجاع، نقاد و خلاق بار آیند و این موضوع با اتخاذ رویکرد امنیت فرهنگی به جای فرهنگ امنیتی قابلیت تحقق پیدا میکند.
۴-رویکرد آزادسازی پتانسیلهای اقتصادی نظام آموزشی؛ بر این اساس آموزش و پرورش را میتوان لشکر اقتصادی بزرگ اما بالقوه و خفته دانست که با تاکید بر بسترسازی قانونی باید بیدار و از قوه به فعل درآورد . در آن صورت اقتصاد آموزش و پرورش به طرز معناداری از وابستگی صرف به اعتبارات دولتی تا حدودی نجات یافته و مشکل مزمن و پایدار تامین اعتبار در آموزش و پرورش تا حدودی مرتفع میشود. البته این بدان معنا نیست که بیتوجهی دولت به آموزش و پرورش از حیث تخصیص بودجه و اعتبارات توجیه شود، زیرا وفق اصل ۳۰ قانون اساسی دولت مکلف است اعتبارات لازم برای استانداردسازی نظام تعلیم و تربیت را تخصیص دهد، به گونهای که در سطح جهان معتقدند حداقل ۲۰ درصد اعتبارات کشور را باید به آموزش و پرورش اختصاص داد.
۵-رویکرد شفافیت و پاسخگویی؛ نظام آموزش و پرورش پهنپیکرترین سیستم اداری کشور با نزدیک به ۱۷ میلیون دانشآموز، 115 هزار مدرسه، یک میلیون پرسنل و ۷۵۰ منطقه آموزشی است. این ابرسازمان باید در زمره سازمانهای شیشهای قرار گیرد و تصمیمات و برنامهریزی آن شفاف در معرض دید همگان قرار گیرد و از سازمان کلبهای یا غاری شکل خارج شود.
۶ -رویکرد مشارکتجویانه؛ مشارکتپذیری و پرهیز از تصلب و تمرکز در نظام آموزشی ایران امری ضروری و اجتنابناپذیر است، زیرا اکنون این نظام به شدت متصلب و متمرکز است و در عمل مشارکتپذیر نیست. نتیجه این وضعیت، کاهش انگیزه خلاقیت و نوآوری در معلمان و مدیران مدارس است.
۷ -رویکرد مدیریت جامع عملکرد (سنجش، ارزیابی جامع و بهبود عملکرد)؛ علمای علم مدیریت بر این باورند که نیمی از موفقیت یک سازمان به ارزیابی نظارت بر میزان تحقق اهداف و عملکردها مربوط میشود. نظام تعلیم و تربیت ایران در ابعاد مختلف خود باید سنجش شود تا میزان موفقیتش در دسترسی به اهداف مشخص و بر اساس ارزیابیها فرآیند بهبود عملکرد محقق شود. ما در بسیاری از قلمروها مانند کیفیت معلمان، سنجش تربیت در ساحتهای غیرآموزشی، کیفیت مدیریت مدارس و غیره هیچگونه سنجشی نداریم.
۸ -اتخاذ رویکرد آموزشهای ارگانیکی یعنی آموزشهای مسالهمدار مبتنی بر نیازهای جامعه و در پیوست با آن به جای آموزشهای مکانیکی و در گسست از جامعه؛ آموزشهای ترکیبی مبتنی بر استعدادها و تفاوتهای فردی دانشآموزان به جای آموزشهای خطی و یکسانساز کارخانهای.
٩- رویکرد نظام تصمیمگیری علم پایه و دانش بنیاد، آیندهپژوه، مدرسهمحور و مشارکتپذیر مبتنی برخرد جمعی به جای نظام تصمیمگیری سطحینگر، هیجانزده، فردی، مبتنی بر تجارب و دادههای شخصی، محفلی و پراکنده، محدودیتآفرین بدون توجه به آیندهپژوهی و تجارب مفید داخلی و بینالمللی .
۱۰- رویکرد دارایی مبنا و ثروت پایه به جای رویکرد مبتنی بر کمبود و نقصمحور؛ در رویکرد دارایی مبنا، دانشآموزان به عنوان یک سرمایه انسانی تلقی میشوند و با توجه به استعدادهای فردی همه استعدادها و ظرفیتهای آنها دارایی تلقی میشود که تعلیم و تربیت مبتنی بر آن به شناسایی و رشد استعداد همت میگمارد و پیش از آنکه بر نداشتههای دانشآموزان متمرکز باشد، داشتههای او را در مرکز نگاه و محور رشد و تعالی قرار میدهد و از این طریق نه تنها استعدادهای دانشآموزان شکوفا میشود، بلکه نقصها و کمبودهای او آرام آرام برطرف میشود.
۱۱ - رویکرد توجه به دگرگونیهای نسلی و عصری و مناسبسازی محتوا، شیوههای یاددهی- یادگیری و نظام مدیریت و برنامهریزی درسی با آن؛ زمانه امروز را عصر دگرگونیها میدانند و به تبع آن خصوصیات نسلی دانشآموزان که به نسل زد و آلفا شهرت دارند کاملا متمایز است و شخصیت ایشان را متفاوت از نسلها و عصرهای پیشین میگرداند. اگر نظام تعلیم و تربیت خود را با این دگرگونیها منطبق نگرداند و سازمان خود را دچار تجدید حیات و نوسازی نکند، دچار عارضه ناهمزمانی و ناهمزبانی با نسل و عصر میشود.
سیدجواد حسینی/اعتماد
دیدگاه ها