چند روزی از المپیک گذشته و شاید فرصت خوبی باشد تا دور از هیجان جذابترین و فراگیرترین رویداد ورزشی جهان، نگاهی به عملکرد ورزشمان در پاریس بیندازیم.
عملکردی که باید دور از تعارف و براساس ظرفیتهایش مورد قضاوت قرار بگیرد، نه براساس مقایسه با مدالهای دورههای قبل یا مدالهای دیگر کشورها. نگرانی جدی آن است که عملکرد ورزش کشورمان و مشکلات زیرساختیاش زیر سایه تعداد فینالهایی که در پاریس تجربه کردیم و ارزش مدالهایی که فقط از المپیک لندن کمتر بود، قرار بگیرد و ارزیابی ما بهخاطر هیجانی که بابت این دوره داریم دقیق نباشد. حالا چند روزی گذشته و بدون اینکه بیان یک سری واقعیتها دربرابر تلاش ورزشکاران و فدراسیونها سیاهنمایی تلقی شود، می توان نکاتی را گفت. به ویژه اینکه بعد از المپیک، نگاه بسیاری از رسانهها بدون آنکه معطوف به مسائل اساسی باشد، روی اخباری مثل درخواست مبینا نعمتزاده از رئیسجمهور متمرکز است و واکنشی که کاربران شبکههای اجتماعی، پزشکان و برخی از ورزشکاران به آن داشتند. برای همین مهم است حالا که خوشحالی و هیجان داشتن 9 شانس طلا که فقط سه موردش موفق بود، فروکش کرده از سطح و حواشی عبور و نکاتی را مرور کنیم.
در جریان المپیک، برنامههای تلویزیونی که مثل همیشه در بیشتر اوقات فقط با حضور مجری و گزارشگر رشته مربوطه پخش میشد، به این موضوع پرداختند که یکی از شاخصهای توسعه میتواند مدالهای المپیک باشد. هرچند این فاکتور را نمیشود نادیده گرفت اما تنها فاکتور نیست و حتی سهم هر کشور از مدالهای المپیک ملاک توسعه ورزشش هم نیست چه رسد توسعه همه جانبه آن کشور. آنهم در شرایطی که میبینیم کمیت ورزش ما در حوزه زیرساخت، برخورداری از اماکنی برای ورزش قهرمانی و عمومی، کمپهای تخصصی، رونق ورزش همگانی از مدارس تا ورزش حرفهای میلنگد. اینکه یک فدراسیون در جرقهای خاص بتواند کمپ تخصصی داشته باشد و حتی خارج از دهکده المپیک امکانات خوبی را برای ورزشکارانش فراهم کند ناظر به کلیت ساختار ورزش نیست. بماند همین کشتی که بیشترین و بهترین امکانات را داشت بهرغم موفقیت فرنگی، اما لااقل در آزاد که انتظار زیادی از آن میرفت سه فینالیست داشت که هیچکدام مدال طلایی دشت نکردند. از طرفی اینکه در مواردی تلاش خاص ورزشکاران ما یک نتیجه دور از انتظار را داشته باشد هم همینطور. برای همین است که تیراندازی ما در توکیو مدال طلا گرفت و بعد از آن در حد برنز هم ظاهر نشد. شاهدی دیگر بر مشکلات اساسی ورزش ما ماجرای ورزشهای گروهی است. طی ادوار مختلف در ورزشهای گروهی مدالی نداشتیم و حتی درخشش معمولی را که گاهی والیبال رقم میزد هم دو دوره است که تکرار نکردیم. فوتبال که چندین دهه است اصلاً به المپیک نرسیده و مدال یا حتی درخشش معمولی هم پیشکش. اما عدهای با نادیده گرفتن این نکته که بیشتر ورزشکاران کاروان ما انفرادی محسوب میشوند میگویند تعداد مدالهای کسب شده توسط کاروان ما به نسبت ورزشکاران ما عالی بوده. یعنی باور کنیم این افراد نمیدانند به تیمی متشکل از 22 نفر در فوتبال فقط یک مدال طلا میدهند و اساساً چنین معیاری بسیار اشتباه و مغالطهآمیز است؟ آیا درخشش ورزشکاری مثل رضا علیپور را که با بدشانسی محض و بهخاطر چند صدم ثانیه مدالی کسب نکرد اما تا پای آن رفت، میتوان به حساب ساختار ورزش گذاشت وقتی که او در مکانی عجیب که شایسته یک قهرمان نیست ورزش میکند؟ آیا برخی اتفاقات تاریخی در ورزشهایی مثل تیراندازی را بهرغم آنکه مدالی گرفته نشد، میتوان نتیجه برنامهریزی ورزش کشور دانست وقتی یک ورزشکار چند روز مانده به المپیک تازه کمانش را دریافت میکند؟ آیا میتوان روی سهمیههایی حساب باز کرد که بعضاً تکراری هستند و منجر به هیچ موفقیتی نمیشوند و ورزشکارانش شبیه جهانگردانی هستند که از المپیکی به المپیک بعدی میروند بدون آنکه لااقل در مقایسه با خودشان بهتر شده باشند؟ نمیتوان منکر این موضوع شد که صرف حضور برخی از ورزشکاران ما در بعضی رشتهها دستاورد بوده، اما آیا در المپیک بعدی هم باید چنین نگاهی به ماجرا داشته باشیم؟ نباید فراموش کنیم که تکواندو و کشتی اتفاقات بزرگی را رقم زدند، اما آیا این دو رشته تمام ظرفیت ورزش ما هستند؟ چرا چندین دهه است فراتر از این دو رشته نرفته ایم و حتی در وزنهبرداری که در یک دوره و در یک وزن همزمان طلا و نقره را گرفتیم، عقبگرد داشتیم؟ بسیاری از ورزشکاران ما در این دوره مردم را شاد کردند و اتفاقات بزرگی را رقم زدند، اما آیا باید در یاد این موفقیتها بمانیم و واقعیتهای ورزشمان را فراموش کنیم؟ آیا ما برنامهای برای اینکه از مدارس ورزشکار تربیت کنیم و با کشف به موقع استعدادها، آنها را در مسیر درست قرار دهیم داریم؟ آیا نگاه متوازنی به ورزشها داریم یا در هیاهوی ورزشی مثل فوتبال، انگیزه بقیه رشتهها را چنان کشتیم که قهرمان مدالآور ورزشی چون تکواندو تصور میکند برای یک آتیه خوب حتما باید دکتر شود. بماند که در همان فوتبال پرهیاهو هم سالهاست دستاوردی نداشتیم جز حاشیه و سرخوردگی. بخشی از واقعیت ورزش ما نوع اداره شدن عجیب دو باشگاه پرطرفدارمان است.
بخشی دیگر از این واقعیت هم این است که پایتخت یعنی تهران که دو تیم پرطرفدار که شاید در کنار هم چند ده میلیون هوادار داشته باشند، جز یک ورزشگاه پیر و خسته که یا چمنش مشکل دارد یا سازهاش، ورزشگاهی ندارد و حتی تختی هم در معدود موقعیتهایی که باید جور آزادی را بکشد، مشکلات فراوانی دارد طوریکه میزبانی دو تیم پرهوادار پایتخت به شهرهای دیگر میرسد آنهم با چمن خراب و مشکلات دیگر. حالا اگر میخواهیم با تمام این اوصاف به صرف اینکه تعداد مدال هایمان از سوئد بیشتر بوده فراموش کنیم که این همه ظرفیت در ورزش کشور، میتواند بهتر مدیریت شود تا به جامعه نشاط و انگیزه بدهد قطعاً مسیر اشتباهی رفته و خودمان را گول زدهایم. 1403101
سید مصطفی صابری/خراسان
دیدگاه ها