تمام زندگی، فکر و ذکر محمدعلی بهمنی شعر بود و از آن مهمتر مهربان بودن اوست. چند روزی میشد که استاد بهمنی برای دومین بار آنهم در کمتر از چند ماه به دلیل سکته مغزی در اورژانس بیمارستان «تندیس» تهران بستری شده بود. او که خود، همیشه نگران حال مردم بود و در شعرهای عاشقانه و اجتماعیاش بهدور از تکلف از زبان مردم سخن میگفت، حالا تعداد زیادی از دوستداران خود را نگران کرده بود.
روزهای سخت دستوپنجه نرم کردن او زیر دستگاه تنفس مصنوعی یکی پس از دیگری گذشت تا این که بالاخره اتفاق ناگوار حدود ساعت 23 شنبهشب (9 شهریورماه) رخ داد و خبر درگذشت استاد محمدعلی بهمنی منتشر شد. در کمتر از چند دقیقه شاعران و هنرمندان زیادی در صفحات مجازی خود با اندوه، این خبر را منتشر کردند. صبح روز گذشته برای مصاحبه با چند شاعر که از دوستان نزدیک استاد بهمنی بودند، تماس گرفتیم تا از این شاعر زلال برایمان بگویند اما بغض توان این گفتوگو را از آنها گرفته بود.
درنهایت با اصرار زیاد ما علیرضا بدیع شاعر شناختهشده کشورمان که از دوستان نزدیک استاد بهمنی به شمار میآید حاضر به مصاحبه شد. در ادامه شرح این مصاحبه را که کلمه به کلمهاش با بغض همراه بود،میخوانید.
با توجه به این که سابقه دوستی شما با استاد بهمنی به سالهای دور برمیگردد لطفاً در ابتدای مصاحبه خاطرهای از استاد برایمان تعریف کنید.
خاطرات که زیاد است اما یکی از آنها در ذهن من ماندگارتر شده، سال 1391 یکی از ترانهسراهای درجهدو، سه مطلبی را در فیسبوک منتشر کرده بود و نسبت ناروایی به استاد محمدعلی بهمنی که آن زمان در شورای شعر و ترانه ارشاد فعالیت میکرد، داده بود. همان شب با استاد، دیداری داشتم. پشت فرمان ماشین نشسته بودم و با عصبانیت ماجرا را برای استاد تعریف کردم و گفتم «فلان شاعر، متنی با این مضمون نوشته و من حتماً جوابیه مفصلی در شأن خود آن آدم خواهم نوشت»،هنوز حرفم تمام نشده بود که دستش را روی دستم گذاشت و در حالی که چشمهایش پر از اشک شده بود، گفت: «این کار را نکن. او جوان است خامی کرده، اگر تو چیزی بنویسی ممکن است دل این جوان بشکند. ولش کن مهربان! حالا او حرفی به من زده و تمامشده، تو این کار را نکن.»
استاد بهمنی، انسانی بهشدت مهربان بود. قلبش به چشمهایش بسیار نزدیک بود. از دیدن غم دیگران بهسرعت چشمهایش خیس میشد. عواطف او بسیار زلال بود و کودک مهربان درونش تا پایان عمرش زنده بود.
استاد بهمنی با وجود 82 سال سن همچنان غزلهایی با زبانی نو و زنده میسرود. لطفاً درباره زبان و سبک شعر او توضیح دهید
علاقه شخصی ایشان به سمت نوگرایی و بدعت و پرهیز از کلیشهها در هنر بود. همیشه به ما توصیه میکرد که از کاربرد تعابیر، تصاویر و موضوعات عاشقانه نخنما در شعر پرهیز کنیم. استاد بهمنی در بدو ورودش به دنیای شعر با منوچهر نیستانی آشنا شد. نیستانی یکی از پیشروترین غزلسرایان معاصر بود. این آشنایی او را به راه و وادی کشانده بود که تا همیشه میتوانست به لحاظ ادبی از آن فضا بهرهمند شود. همچنین در ادامه زندگی هنری خود همنشینیاش با حسین منزوی و دیگر غزلسراهایی که متفاوت میاندیشند، باعث شد ذهن و زبان او امروزی شود. اتفاقاً چند ساعت پیش داشتم فیلمی از نشست های او در ساوه را میدیدم. استاد بهمنی شعری خواندند که از زبان یک «آدمآهنی» یا همان روبات بود. در طول خواندن این شعر بارها او را تحسین کردم، زیرا او یک انسان با بیش از 80 سال بود که ذهنی مدرن و امروزی را وارد شعرش کرد.
لطفاً درباره روایت خود، در شعر استاد بهمنی توضیح دهید
محمدعلی بهمنی بدون این که بخواهد در شعرهایش ادا دربیاورد و چیزی بهجز خودش را روایت کند همه این سالها شعر سرود؛ البته بهجز یک یا دو شعرش. آنطور که خودش میگفت این دو شعر تا حدودی از زلالی و مهربانی ذاتی محمدعلی بهمنی فاصله گرفته بود. زمانی که شعر «درین زمانه بی های وهوی لال پرست» را سروده بود، میگفت «برخی افراد به من خرده گرفتهاند که این شعر با ذات مهربان تو فاصله دارد. تو در شعرت مهربان و زلالی و این صفتها و تصویرها که در شعر میآوری با ذات تو در تناقض است.» بهجز دو یا سه شعر بهمنی، در بقیه آثار او خبری از زبان گزنده و تلخ نیست. او همیشه در شعرش همه را به صلح، دوستی و مهربانی و محبت توصیه میکرد و این خصوصیت در رفتار وزندگی او نیز به چشم میخورد. ما در تکتک شعرهای بهمنی میتوانیم صفا، صمیمیت و لبخند او را ببینیم. من بیشتر از شعر او شخصیتش را ستایش کرده و ستایش میکنم. استاد بهمنی در شعرهایش گنجینهای از حال خوب را برای ما به یادگار گذاشت.
دلایل همهگیر شدن شعر بهمنی میان مخاطبان خاص و عام در چیست؟
برای شرح این موضوع باید مقدمهای بگویم. کتابی درباره شعر محمدعلی بهمنی توسط بهروز ثروتیان منتشر شده، ثروتیان در این کتاب محمدعلی بهمنی را «سعدی زمانه ما» خطاب میکند که استاد بهمنی هم از این نسبت خرسند بود و این اتفاق را همیشه با لبخند، تعریف میکرد. در حقیقت شعر بهمنی، شعری سهل و ممتنع است و ادامه منطقی شعری است که در زبان محکم اما ساده و بی پیرایه سعدی میبینیم. محمدعلی بهمنی سال ها ترانه نوشته بود و با خوانندهها و آهنگ سازها حشرونشر زیادی داشت و ناخودآگاه زبان غزلیات او به سمت ترانگی گرایش پیدا میکرد. او با هوشمندی پلی میان شعر کلاسیک و ترانه زده بود و زبان شعری خودش را بهدرستی پیدا کرده بود. زبانی که بدون ادا و اطوارهای شاعرانه بتواند دل مخاطب خاص و عام را به دست بیاورد. او سفره شعر و احساس خود را پیش مخاطب جوان، پیر، عامی و تحصیلکرده پهن میکرد و هر فردی پای سفره شعر بهمنی می نشست، دستخالی برنمیگشت. برای مخاطب خاص، زبان آوانگارد، فرم خاص و تکانههای اندیشگانی داشت و از طرفی برای مخاطب عام هم شاهبیتها و حرفها و پیامهای دوستداشتنی را ارائه میداد. به قول استاد شفیعی کدکنی: «شعر خوب، شعری است که مخاطب عام آن را تحسین کند و مخاطب خاص آن را تایید کند» شعر بهمنی این تحسین و تایید را از هردو جانب داشت و به همین دلایل شعر او ماندگار است.
و سخن پایانی
تمام زندگی استاد بهمنی شعر بود. او هر وقت دچار استرس میشد یا حتی از بیماری رنج میبرد زیر لب شعر میخواند. وقتی از او میپرسیدیم «زیر لب چه میگویید؟» با همان لبخند همیشگی میگفت: «من وقتی دلم میگیرد یا حتی قلبم درد می گیرد و یا هر عارضه روحی و جسمی دارم شعر میخوانم و آرام میشوم» او شعر را باور داشت و شعر او را. به نظر من، ما شعر را از دست دادیم.
دیدگاه ها