دو روز است که زلزلههای شدید بجنورد را میلرزاند و بخش عمدهای از آپارتمان نشینها برای رهایی از اضطراب ناشی از زمینلرزههای احتمالی به توصیه هلال احمر شب گذشته را در منزل نماندند.
گروه استانها؛ دو روزی است که بجنوردیها و روستاهای اطراف سر آسوده بر بالین نگذاشتهاند و با اضطراب بسیار بالایی شب را صبح میکنند. زلزلههای ۴.۱ و ۴.۷ ریشتری نزدیک ساعت ۴ بامداد و البته زلزله ۵.۲ ریشتری ساعت ۱۶ هم چرت عصرگاهی برخی را پاره کرد و به تبع آن با توصیه هلال احمر مبنی بر خوابیدن در فضای باز بسیاری یکشنبه شب را در بوستانها و یا خانههای ویلایی اقوام و خویشان گذراندند.
شب در خانه نمانید!
ابوالفضل محبان مدیرعامل هلال احمر خراسان شمالی در پی وقوع زلزله ۵/۲ ریشتری در بجنورد گفت: با توجه به وقوع زلزله ۵/٢ ریشتری در بجنورد، جمعیت هلال احمر از ابتدای بامداد در حالت آمادهباش قرار داشت. تمامی تیمها که شامل ٢۵ تیم امداد و نجات در سطح شهرستان بجنورد به حالت عملیاتی در آمده و ده تیم امدادی برای ارزیابی میدانی به استانهای نزدیک منطقه اعزام شدند.
وی افزود: خوشبختانه تاکنون اعلام وضعیت ریزش آوار نداریم و یک نفر مصدوم در یکی از روستاها داشتیم که سرپایی درمان شد و کماکان تیمهای امدادی در حالت آمادهباش قرار دارند.
مدیرعامل هلال احمر خراسان شمالی در ادامه گفت: از مردم میخواهیم که در درجه اول خونسردی خود را حفظ کنند و مباحث مرتبط با ایمنی در شرایط زلزله را در سایت آموزشی خادم فرا بگیرند و همچنین اهالی بجنورد حتیالامکان امشب در فضای باز بمانند.
این توصیه و البته ترس ناشی از سه زلزله مردم را مجاب کرده بود که توصیههای امدادی را تا حد امکان رعایت کنند. در حال و هوای یک شب متفاوت با برخی همشهریان به گفتگو نشستیم که بعضاً به شبنشینیهای فامیلی و دور همیهای دوستانه گذشت.
زلزله دیده!
ما بجنوردیها با زلزله رفاقت قدیمی داریم. اینها جملات یک جوان دهه شصتی است که به قول خودش با تجربه چند زلزله در کارنامهاش در حال صحبت با ما و البته باد زدن جوجهها بینوای روی آتش بود.
از محمد که تنها خواستهاش عکاسی نکردن به دلیل شرایطش بود! پرسیدم شب زلزله کجا بودی و چطور متوجه شدی؟ نگاهی زیر زیرکی به همسرش که چند متر آن طرفتر نشسته بود انداخت و آرام گفت: با صدای فریادهای خانمم از زلزله اول فهمیدم که چه بر سرمان آمده است. بلا به دور در حالی که قصد آرام کردن همسر و پسرم را داشتم زلزله دوم هم نامردی نکرد و آمد چشمتان روز نبیند بچه را زیر بغل زدم و با همسرم به بیرون آپارتمان فرار کردیم.
محمد که حالا کمی خنده گوشه لبش کمرنگ شده بود از صدای ترسناک شیشهها و تکانهای شدید سقف برایمان گفت. او میگفت: در طبقه سوم واقعاً وحشت زلزله بیشتر است. خانم محمد هم در حالی که دمپایی روی هم افتاده نزدیک زیرانداز را با پاهایش برای پوشیدن جفت میکرد و سینی در دستش بود تا به سمت ما و البته آتش بیاید گفت: آقای خبرنگار واقعاً وحشتناک بود در آن لحظه فقط به کیهان فکر میکردم. کیهان فرزند دلبند ۲ سالهشان را میگفت. تنها فکرم این بود که چادر بردارم و فرار کنیم. محمد از قصدش برای ماندن در پارک باباامان گفت و من او را با جوجهها تنها میذارم. البته ناگفته نماند با تعارفش ناخنکی به جوجه کبابها زدم.
بوستان باباامان بجنورد البته هر شب شلوغ و پر تردد است. پلاکهای بجنورد و رنگ و وارنگ چادرهای مسافرتی، بساط پتوها، تشکها و متکاها مشخص بود که این شب با شبهای دیگر فرق میکند.
به سمت خانواده دیگری میروم. فضای آنها کمی متفاوت است. برخی از اعضای خانواده خوابیدهاند. پدر میانسال خانواده در حالی که آرام و شمرده شمرده صحبت میکرد، گفت: دخترم مهلا تا این لحظه پلک روی هم نگذاشته. پرسیدم چند سالش است. گفت: ۱۶ سال. از آقا رضا خواستم شب زلزله را روایت کند. گفت: در (هال) خوابیده بودم. با تکان شدید و البته صدای افتادن یک ظرف از داخل آبچکان هراسان از خواب پریدم و بلافاصله فریادهای همسر و دخترها و پسرم کامل هوشیار شدم. تا به خودمان آمدیم زلزله دوم هم آمد و ما سوئیچ به دست به سمت در دویدیم. آقا رضا گفت: تا یک ساعت پس از زلزله دوم با ماشین در شهر دور زدیم و با آرام شدن بچهها به خانه برگشتیم. البته یکی از دخترهایم از ترس خوابش نبرد. از آقا رضا درباره زلزله بعداز ظهر پرسیدم و گفت: الله اکبر! از اداره تعطیل شده بودم و به سمت خانه میرفتم که با تلفن همسرم متوجه شدم. در آن لحظه فقط به دخترم مهلا فکر میکردم. رفتم که دیدم گل دخترم از ترس خشکش زده. او را به آغوش کشیدم و به با هم بیرون آمدیم. بعد از توصیه به موقع هلال احمر وسایل مورد نیاز را جمع کردیم و به پارک باباامان آمدیم.
صحبت با خانواده آقا محمد را کوتاهتر میکنم تا به قول خودش فرزندش استراحت کند. بابامان را به مقصد بوستان شهربازی بجنورد ترک میکنم. پمپهای بنزین برخلاف شب قبلش خلوت است و مردم گویا آرامش خود را حفظ کردهاند.
بوستان شهربازی در داخل شهر است و دسترسی آن برای خانوادهها راحتتر است و البته کمی هم شلوغتر به نظر میرسد. اینجا خبری از کباب و آتش نیست و مردم ترجیح میدهند شب را صبح کنند. گواهش فاصله آنها و استراحت است.
گفتوگو کردن در شرایط بحرانی با مردم واقعاً کار سختی است و برخی جواب منفی میدهندو در این بین یک خانواده را پیدا میکنم و سر وقتشان میروم. آنها هم شب وقوع زلزله را بسیار ترسناک توصیف میکنند و تنها تصویر ذهنیشان تکانهای شدید آپارتمان و صدای شیشهها بود. آنها که فرزند مدرسهای داشتن از تصمیم تعطیلی مدارس تشکر کردند و از قصدشان برای خوابیدن در پارک گفتن و...
وقوع سه زلزله شدید در دو روز اخیر حسابی فضای شهر را به هم ریخته است و همه در اضطراب شدید قرار دارند.
دیدگاه ها