گفتوگو با «حجتالاسلام سیدعبدا... حسینی» درباره خاطراتش از دیدار خصوصی با «نصرا...» «در سال ۱۳۹۵ فرصت دیداری دست داد با سید مقاومت و ایثار. قرار بود 45 دقیقه در خدمت ایشان باشم اما جلسهمان تقریبا یک ساعتونیم طول کشید. در همان اتاقی بود که همیشه با دیگران ملاقات دارند؛ همان اتاقی که همیشه در عکسها دیده بودم، یکهو خودم را در آنجا حس کردم».
مجید حسین زاده-روزنامه خراسان/ «در سال ۱۳۹۵ فرصت دیداری دست داد با سید مقاومت و ایثار. قرار بود 45 دقیقه در خدمت ایشان باشم اما جلسهمان تقریبا یک ساعتونیم طول کشید. در همان اتاقی بود که همیشه با دیگران ملاقات دارند؛ همان اتاقی که همیشه در عکسها دیده بودم، یکهو خودم را در آنجا حس کردم». اینها بخش ابتدایی صحبتهای «حجتالاسلام دکتر سید عبدا... حسینی»، مدیر مرکز اسلامی آفریقایجنوبی و مشاور سابق دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهباسلامی است. او 8 سال پیش در یک دیدار خصوصی با دبیرکل جنبش حزبا... درباره نابودی رژیمصهیونیستی گفتوگوی تقریبا مفصلی داشته است و سیدحسن به او میگوید که میخواهد مسائلی را مطرح کند که تا حالا به کسی نگفته ولی به او خواهد گفت. به بهانه شهادت «سیدحسن نصرا...» به سراغ «حجتالاسلام دکتر سیدعبدا... حسینی» رفتیم تا برای ما از خاطرات کمترشنیده شده آن جلسه و شخصیت رهبر جبهه مقاومت اسلامی لبنان بگوید.
3روز بعد از جنگ 33روزه به ضاحیه ویرانشده رفتم
«حجتالاسلام حسینی» درباره ماجرای دیدارش با «سیدحسن نصرا...» میگوید: «سه روز بعد از جنگ 33 روزه حزب ا... و رژیمصهیونیستی، با گروهی از مسلمانان اهلسنت آفریقایجنوبی، برای تحویل کمکهای مالی به حزبا...، وارد ضاحیه زخمخورده و ویران شده در جنوب لبنان شدیم. حجتالاسلام «شیخ علی دعموش»، رئیس وقت روابط بینالملل حزبا... و «رائد» مسئول میز آفریقا، نخستین افرادی بودند از حزبا... که با آنان آشنا میشدیم. «دعموش»، روحانی بسیار آرام و متین و موقری بود که به وزیر خارجه حزبا... معروف بود. تسلط نسبی بر تکلم به زبانفارسی هم داشت. بعد از تحویل کمکها، درخواست من از شیخ دعموش تنها یک چیز بود. دیدار جمال سیدحسن. او با تشریح شرایط امنیتی سید، مرا متقاعد کرد که چنین چیزی، فعلا امکانپذیر نیست ولی قول داد در آینده این اتفاق بیفتد. بعد از آن سفر، چندبار دیگر هم به بیروت سفر کردم. هر بار هم این درخواست را مطرح میکردم ولی بهعلت کثرت برنامههای سید و ضیق وقت و عدم اطلاع قبلی که خود هم مقصر بودم، عملا با سید ملاقات خصوصی صورت نگرفت. ولی شیخ، همچنان بر وعده صادقش استوار بود که در فرصتی مناسب انجام خواهد شد. سال 1395، ماه رمضان را در آفریقایجنوبی گذراندم و بعد از رمضان به قم مشرف شدم. روز جمعهای بود که پیامی از سمت سید دریافت کردم که خیلی خلاصه نوشته بودند: «روز دوشنبه از تهران به بیروت پرواز هست، شما بیایید».
روز دیدار فرا رسید
مدیر مرکز اسلامی آفریقایجنوبی از روزی که قرار بود به دیدار سیدحسن برود، اینطور میگوید: «روز سهشنبه صبح، «شیخ علی دعموش» به من گفت منتظر هستیم سید زمانی را مشخص کند. امروز عصر شما گوش بهزنگ باشید. ظهر آمدم هتل کمی استراحت کردم. هنوز یک ساعت به غروب مانده بود که زنگ تلفن به صدا درآمد. گفتند وعده دیدار فرارسیده، فوری آماده شوید. رفتم جای شیخ که عذرخواهی کرد که چون در مسجد امام جماعت است، نمیتواند همراه من بیاید و برای ملاقات با سید توصیههایی کرد. گفت ما مفصل شما را معرفی کردهایم و ایشان شناخت کافی دارند ولی شما خوب است به کمکهای مسلمانان آفریقایجنوبی در سال 2006 اشاره کنید. ضمنا گفت بعد از شما ملاقات مهمی دارند و وقتی که درنظر گرفته شده 45 دقیقه است. از دفتر ایشان با یک دستگاه خودروی ویژه که هم استتار شده بود و هم تمام پنجرههای آن را کاملا با طلق سیاه پوشانده بودند که به خارج از خودرو غیر از شیشه جلو هیچ دیدی نداشت، بهراه افتادیم. چهار بار در مسیر رانندهها و خودرو عوض شدند که از ذکر بقیه جزئیات امنیتی معذورم».
فارسی را سلیس و روان صحبت میکرد
«بعد از رسیدن به مقصد راهنمای بسیار مودبی مرا به یک اتاق مستطیلی شکل راهنمایی کرد. عکسهای این اتاق را قبلا دیده بودم. روی میزی که بین مبل محل نشستن من و سید قرار داشت چند عدد خرما، مقداری قند و مقداری آجیل و دو بطری آب قرار داشت. در باز شد و سید به داخل آمد». «حجتالاسلام حسینی» با این مقدمه میافزاید: «آرام بر مبل روبهرویم نشست و مهربانانه خیرمقدم گفت. فارسی را سلیس و روان البته با ته لهجه عربی صحبت میکرد. من هم چند نکته را که یادداشت کرده بودم، خدمت ایشان مطرح کنم از جیبم درآوردم و شروع کردم یکییکی طرحکردن. همینطور که موضوع را تشریح میکردم، دیدم برگه یادداشتی را که قبلا، در کنارش قرار داده شده بود، برداشت و شروع کرد به یادداشتبرداری. تقریبا نصف صفحه A4 نوشت. میخواستم موضوع بعدی را مطرح کنم که اذان گفتند و سید گفت اگر موافق باشید، نماز بخوانیم و بعد از نماز ادامه بدهیم».
نخ پیراهن امامخمینی(ره) را در قرآن شخصیاش گذاشت
«حجتالاسلام حسینی» درباره واکنش سیدحسن نصرا... با دیدن پیراهن هدیه گرفتهشده از امام خمینی(ره) میگوید: «من یک شعری در محضر امام خمینی(ره) خوانده بودم که داستانش مفصل است و بعدش ایشان یک پیراهن به من هدیه دادند. این پیراهن را برده بودم تا سیدحسن بر روی آن نماز بخواند. وقتی آن را دید، یکهو دیدم که اشک چشمانش جاری شد، گذاشت بر روی چشمهایش. عاشقانه به آن نگاه میکرد و میبوسید. یک لحظه احساس کردم که خیلی خریدارانه دارد به آن نگاه میکند! ذرهبین برداشت و با آن نگاه میکرد به این پیراهن. تعجب کردم و پرسیدم که دنبال چه چیزی میگردید؟ گفت دنبال یک ذره نخ هستم که ببینم از این پیراهن آویزان است تا بتوانم آن را بکنم. بعدش هم یک نخ کوچکی در حد 2 سانتیمتر، پیدا کرد. درخواست قیچی کرد و از من اجازه گرفت تا آن را ببرد و بگذارد داخل قرآن شخصیاش. این میزان علاقهمندی که ایشان به پیراهن امام خمینی(ره) نشان داد، برایم جالب بود».
از نمازش خیلی لذت میبرد
از مدیر مرکز اسلامی آفریقایجنوبی میخواهم که نمازخواندن «سیدحسن نصرا...» را برای ما روایت کند که میگوید: «3 نفر بیشتر نبودیم، 2 تا محافظ ایشان و من. نمازی که پشت سر ایشان خواندم بسیار لذتبخش بود و امکان ندارد از یادم برود. ابتدا عمامهاش را درآورد و روی عبایش گذاشت. بعد بسیار متواضعانه تعارف کرد که من جلو بایستم. چند دلیل هم آورد. شما سید هستید، شاعر هستید، حضرت امام را دیدهاید و آن لبخند حماسی که دل میبرد را هم زد. من هم گفتم امکان ندارد و بالاخره جلو ایستاد. نماز را با تمام نوافل و مستحبات و تعقیبات میخواند. مشخص بود که از نمازش خیلی لذت میبرد و من چنین حالتی را احساس کردم».
گفت رژیمصهیونیستی همان لانه عنکبوت است که نام گذاری کردهام
از «حجتالاسلام حسینی» میخواهم که بخشهایی از صحبتهای «سیدحسن نصرا...» را در آن جلسه خصوصی برای ما بیان کند که میگوید: «ایشان در این جلسه، به من گفت مسائلی را میخواهم مطرح کنم که تا حالا به کسی نگفتم ولی به شما میگویم. او گفت بعضی از نکات بسیار مهم است که همیشه مطرح شوند. مثلا من بعد از پیروزی حزبا... در یک سخنرانی، رژیمصهیونیستی را به لانه عنکبوت تشبیه کردم. بگذریم که استفاده از همین واژه چقدر در تضعیف روحیه رژیمصهیونیستی موثر بود تا آنجا که همین چند روز پیش «نتانیاهو» در یک سخنرانی در پارلمان رژیم غاصب صهیونیستی ضمن رجزخوانیهایی گفته است که به شما نشان خواهیم داد که ما لانه عنکبوت نیستیم. این نشان میدهد چقدر بهکارگیری واژگان درست در جنگ روانی علیه دشمن موثر است. البته اینکه رژیمصهیونیستی نابود شدنی است در این شکی نیست. رژیمصهیونیستی همان بیت عنکبوت است که من نامگذاری کردهام. تنها کافی است مدتی آمریکا به مسائل خودش مشغول باشد و از رژیمصهیونیستی حمایت نکند. رژیمصهیونیستی بدون حمایت آمریکا نمیتواند ادامه حیات بدهد».
خلاصه کتابم درباره زوال رژیمصهیونیستی را ارائه دادم
«حجتالاسلام حسینی» کتابی درباره زوال رژیمصهیونیستی نوشته که در این دیدار در آن باره هم صحبت میشود. او میگوید: «من خلاصهای از کتاب را خدمتشان ارائه کردم و درمورد تاریخچه کتاب و نحوه نگارش تقریظ توسط مرحوم آیتا... خزعلی مطالبی را عرضه داشتم. ایشان با دقت تمام گوش میدادند. بعد از اتمام وقت 45 دقیقهای ملاقات، بارها تلفن کنار دست ایشان زنگ خورد که ملاقات بعدی را یادآوری کنند اما ایشان هربار میگفت هنوز داریم حرف میزنیم. در حین توضیحدادن در مورد محتوای کتاب دوباره تلفن زنگ خورد و این بار ایشان اصلا گوشی را برنداشتند. بعد از اتمام عرایض بنده در این باره سیدحسن گفت که میخواهم در مورد کتاب شما و پیشبینی مقام معظم رهبری صحبت کنم. ایشان به مقام معظم رهبری جدا از رابطه رسمی و تشکیلاتی، ارادت و اخلاص ویژهای دارند. درباره علت این ارادت و اخلاص هم گفت که دلیل این اعتقاد من به حضرت آقا مواردی است که خودم شخصا از حضرت آقا دیدهام و مواردی را مطرح کردند و گفتند بعضی از این موارد را تا حالا به کسی نگفتهاند. مثلا گفتند بعد از جنگ 33 روزه ما پروژه نابودی رژیمصهیونیستی را کلید زدیم. در این زمینه حدود 20 طرح آماده کردیم. مبنای کار ما این بود که رژیمصهیونیستی 18 سال طول کشید که از لبنان اخراج شود؛ بنابراین اخراجش از فلسطیناشغالی خیلی بیشتر زمان خواهد برد. طرحهایی را برای زوال رژیمصهیونیستی در 30 سال آینده آماده کردیم و با این طرحها رفتم ایران. ملاقاتهای روتین انجام شد و تقریبا همه اتفاق نظر داشتند که پروژه زوال رژیمصهیونیستی زمان بیشتری نیازدارد. تا این که مشرف شدیم خدمت حضرت آقا. در این ملاقات من با آبوتاب در مورد این 20 طرح و تصمیمهای اتخاذشده صحبت کردم. ایشان بعد از صحبتهای من فرمودند خب، این طرحها خیلی خوب است. خیلی خوب است که ما آمادگی لازم را برای هر کاری داشته باشیم. اما برای زوال رژیمصهیونیستی آن 18 سال هم زیاد است و با قاطعیت فرمودند زودتر از اینها نابود خواهد شد».
گفت یک قدرت غیرقابل حذف در منطقه هستیم
مدیر مرکز اسلامی آفریقایجنوبی به ذکر خاطرهای دیگر از این دیدار اشاره میکند که مربوط به زمان جنگ 33 روزه است و میگوید: «سیدحسن گفت که همان روزهای اولیه حمله رژیمصهیونیستی پیامی به دست من رسید از مرحوم حضرت آیتا... بهجت که بسیار مختصر پیام داده بودند: «نگران نباشید شما پیروز خواهید شد» و توضیحی نداده بودند. اما چند روز بعد سردار سلیمانی آمد و پیامی مفصل کتبی آورد از مقام معظم رهبری. حضرت آقا در یک صفحه نه تنها بشارت داده بودند که ما پیروز میشویم که حتی گفته بودند که ما تبدیل خواهیم شد به یک قدرت نظامی منطقهای. وضعیت ما به قدری وخیم بود که بعد از خواندن پیام حضرت آقا توسط سردار سلیمانی، من به سردار گفتم قدرت منطقهای شدن پیشکش، ما تنها میخواهیم از این معرکه جان سالم به در ببریم. اما طولی نکشید که دیدیم مقاومت پیروز شد و حزبا... پیروزی خودش را جشن گرفت و ما امروز به عنوان یک قدرت غیرقابل حذف در منطقه حضور داریم».
کسالت و خستگی برای سیدحسن معنا نداشت
«ملاقاتی که قرار بود 45 دقیقه باشد با لطف ایشان یک ساعت و شانزده دقیقه طول کشیده بود». «حجتالاسلام حسینی» درباره لحظات پایانی این دیدار میگوید: «هیچ نشانهای از کسالت و خستگی در سیمای سید دیده نمی شد و هیچ علامتی که احساس کنم وقت رو به اتمام است ندیدم تا آن جا که دیگر خودم از رو رفتم و با شرمندگی تمام از اطاله کلام عذر خواستم و اجازه گرفتم از حضورشان مرخص شوم. هر دو برخاستیم. من در حین برخاستن با همان لهجه غلیظ مشهدی در حالی که عبایم را از شانههایم خالی میکردم، گفتم سید، عبا عوض و بدل؟ با چهره بشاش و لبخندی دلنشین قبول کرد. عبایش را درآورد و بر دوش من انداخت و من هم متقابلا عبای خودم را بر دوش ایشان انداختم».
اخلاص ایشان مشهود بود
به عنوان آخرین سوال از او درباره مهمترین ویژگی شخصیتی سیدحسن میپرسم که در آن دیدار توجهش را به خود جلب کرده که میگوید: «آن چیزی که در تمام مدت صحبتهای ایشان با من، بیش از هر نکته دیگری توجه من را جلب میکرد، اخلاص ایشان بود که در زندگی، کار، گفتار، عمل و رفتار مشهود بود. استحکام شخصیتی و اقتدار او هم مثالزدنی بود و انسان در برابر این شخصیت بزرگ، احساس کوچکی میکرد. شخصا احساس میکردم که در برابر یک کوهی نشسته و خودم را در برابر صخرهای بزرگ میدیدم که عظمت این کوه انسان را تحت تاثیر قرار میدهد. همین طور میزان تسلط ایشان به زبان فارسی برایم جالب بود و البته آرامش ایشان که هم بسیار با آرامش و هم آرامشبخش صحبت میکردند».
دیدگاه ها