چرا مولانا، چرا اکنون؟

1403/07/08 13:16
کد خبر: 4810
کد نویسنده: 9
چرا مولانا، چرا اکنون؟

سیدحسین نصر معتقد است: مولانا حامل پیامی است مبتنی بر بشر دوستی در جهانی که در آن بُعد متعالی همواره در مرکز جهان‌بینی او قرار دارد و همین خصلت است که جویندگان جهان معاصر را به سوی او می‌کشاند.

هشتم مهرماه به عنوان روز بزرگداشت مولانا در تقویم رسمی کشورمان ثبت شده است و به همین مناسبت مقاله‌ای از سیدحسین نصر، نویسنده و نظریه‌پرداز فلسفه درباره مولانا که با عنوان «چرا مولانا، چرا اکنون؟» در سال ۱۳۷۶ در مجله گلستان  منتشر شد، بازنشر می‌شود.

سیدحسین نصر با طرح این پرسش که چرا به‌رغم آشنایی روزافزون در غرب با تفکر حکما و عرفای اسلامی و سایر ادیان مشرق زمین عنایتی این‌چنان گسترده نسبت به آثار مولانا در آمریکا و اروپا دیده می‌شود، تا حدی که کتب اشعار مولانا به زبان انگلیسی بیش از هر شاعر انگلیسی‌زبان که خود از لحاظ شعر و شاعری بسیار غنی است، فروش می‌رود؟ نوشته است: «هستند دیگران که لطائف معرفت را بیان داشته و به حل مشکل‌ترین مسائل فلسفی و کلامی پرداخته‌اند. هستند آنانکه با زبان ساده و به‌صورت داستان رموز حیات آدمی و سر خلقت را عریان ساخته‌اند. هستند آنانکه قدم از عالم صورت برداشته و به‌ عالم معنی پیوسته‌اند و با تساهل و تسامح به عقاید و آرمان‌های دیگران روی آورده‌اند. هستند آنانکه که گوهر هستی آدمی را پرداخته و بزرگی حقیقت انسان بودن را در لوای حقیقت متعالی پروردگار نمایان ساخته‌اند. هستند آنانکه معانی باطنی وحی و بُعد درونی نبوت و ولایت و رسالت را آشکار ساخته‌اند و در دامن فرهنگ اسلامی ایران هستند بزرگانی که ظریفت‌ترین اندیشه‌های فلسفی و عرفانی را در قالب اشعار دلپذیر عرضه داشته و لباس جمال بر تن گفتار خود پیرامون حقیقت پوشانیده‌اند. ولی کیست که همه این خصائل را باهم آمیخته و با عشق به معبود عجین ساخته و راه برای وصول به خانه معشوق را اینچنان استوار ساخته باشد مگر ملای روم، این صاحب نفس قدسی که هنوز گفتارش قلب را دگرگون می‌سازد و برکت وجودش راهنمای طالبان حقیقت است.

مولانا پیام‌آور آشتی است میان رنگ‌هایی که اسیر محدویت‌های عالم صورت‌اند و سخنوری است در جست‌وجوی اعتلای آدمی. بشر دوستی که هیچگاه امتیاز بین بشر دوستی و بشرپرستی را فراموش نکرده و همواره یادآور شده است که بشر دوستی راستین باید به‌ ضرورت مبتنی بر خدامحوری باشد. بشر غربی پنج قرن است که بشر را جایگزین خداوند ساخته و اکنون باید با عواقب این گناه بزرگ به صورت بحران‌های هولناک که هستی خاکیان را تهدید می‌کند مواجه شود. مولانا حامل پیامی است مبتنی بر بشر دوستی در جهانی که در آن بُعد متعالی همواره در مرکز جهان‌بینی او قرار دارد و همین خصلت است که جویندگان جهان معاصر را به سوی او می‌کشاند.

در جهانی که عشق و محبت از آن رخت بربسته، مولانا سفیر عالم عشق است و کلام او سفیر سیمرغ ساکن در کوه قافی که از آن آب رحمت بر جویبارهای دنیای خاکی ساری می‌شود. در عالمی که آغشته با زشتی است و در آن زیبایی به صورت تجمل درآمده است، مولانا بیان‌کننده اهمیت بنیادین زیبائیست و اوست که در زیبایی تجلی حُسن یار می‌بیند و ما را یادآور می‌شود که خداوند زیباست و دوست دارد زیبایی را. هر تجربه از زیبایی برای او دری است به‌سوی جمال مطلق و یادآورنده آتش عشقش که در می‌ فتاده.

مولانا فقیه بود و حکیم، عالم به تمام دانش‌های روز خود از نجوم گرفته تا فلسفه، ولی بیش از همه مولانا عارف اسرار الهی بود و عاشق سوخته حقیقی که خام را پخته سازد و پخته را سوخته.

 با توجه به بحران عمیق و بی‌سابقه امروز جامعه غربی و به‌صورت روزافزون سایر جوامع بشری را در بر گرفته و با وقوف به این حقیقت که بشر متجدد با شتابی هرچه بیشتر به‌نام آزادی به قعر تاریکی اعماق اسفل روان و حتی به ظلمت نیستی در حال سقوط است می‌توان به آسانی جواب سؤال چرا اکنون را مورد توجه قرار داد و ضرورت بازگشت به اندیشه و افکار مولانا را مطرح کرد. الحق که سخنان این مفسر عالم غیب و شاهد عشقی، که هم افلاطون است و هم جالینوس، هم طبیب روح و عقل است و هم روان و جان، راهی است برای نجات از ورطه هلاکت و نیستی و چراغی است به‌سوی آسمان نامتنهای عالم درون و نردبانی برای صعود به پشت‌بام جهان هستی.»/ایسنا

دیدگاه ها

ایمیل شما در معرض نمایش قرار نمی‌گیرد