این روزها که خطر حمله نظامی یا حتی جنگ را بیشتر از هر زمان دیگری بیخ گوشمان حس میکنیم، دلهره از دست رفتن آرامش و امنیت از یک سو و نگرانی کمبود و گرانی موادغذایی از سوی دیگر گاهی به سراغمان میآید.
مریم رستگار-روزنامه خراسان/این روزها که خطر حمله نظامی یا حتی جنگ را بیشتر از هر زمان دیگری بیخ گوشمان حس میکنیم، دلهره از دست رفتن آرامش و امنیت از یک سو و نگرانی کمبود و گرانی موادغذایی از سوی دیگر گاهی به سراغمان میآید. بقال سرکوچه، ما را از گرانی موادغذایی میترساند و راننده اسنپ به نقل از یکی از اقوامش! مدعی حمله قریب الوقوع به تاسیسات نفتی ایران میشود. بازار ارز نوسان دارد و سکه هم دوباره حباب دار شده است.برای چند نسل کنونی ایران که تجربه جنگ تحمیلی را داشتند، آن سالها علاوه بر رقم خوردن افتخاراتی از ایثار و رشادت و شجاعت مردان و زنان کشور در حفاظت از خاک ایران، یادآور خاطرات تلخی از شهادت و اسارت توام با انواع کمبودها در مایحتاج عمومی مردم است، تجربیاتی که ناخواسته منجر به ایجاد کلیشههای ذهنی و هراس از تکرار دوباره آن سختیهاست. دراین بین کودکان به عنوان آسیبپذیر ترین افراد جامعه به شدت از اخبار جنگ دچار هراس میشوند، سالمندان و بیماران با نیازهای دارویی نیز از دیگر قربانیان برهم خوردن تعادل روانی جامعه با رفتارهای ناآگاهانه برخی مردم هستند. جو روانی متشنج امکان ایجاد تنش و درگیری را افزایش میدهد و شرایط روانی جامعه را ناامن و مردم را از نظر درونی شکننده و حساس میکند.علاوه بر این تجربه زیسته ایجاد دگرگونی در زندگی روزمره، ناخودآگاه دلهرهآور است و باعث بروز رفتارهای هیجانی میشود.سیل، زلزله، توفان، کرونا و چند حمله سایبری اخیر به ایران از جمله بحرانهایی بودند که در چند سال اخیر آرامش روزانه مردم را برهم زدند که رفتار هیجانی برخی مردم در مواجهه با آنها نیاز به واکاوی و آسیب شناسی دارد.اما در حال حاضر و پس از حملات موشکی ایران به سرزمینهای اشغالی و قرار گرفتن کشور در وضعیت جنگی تنها بالابودن توان نظامی کافی نیست بلکه آمادگی روانی جامعه نیز حیاتی است و رفتار و کنش اجتماعی مردم چه موافق و چه مخالف سیاستهای نظام باید منطقی و به دور از هیجان باشد. واقعیت این است که ایجاد صف در پمپ بنزین، انبار کردن آذوقه، دارو و ...، شایعه پراکنی و انتشار اخبار بدون منبع موثق و ایجاد جو متشنج غیرواقعی و بعضا خیالی تحت تاثیر شبکههای اجتماعی معاند میتواند خودش به نوعی بحران آفرین باشد، اینجاست که نقش رسانههای داخلی به خصوص صدا و سیما در اطلاع رسانی دقیق و براساس واقعیت پررنگ تر میشود تا مردم برای آگاهی از اخبار روز دست به دامن رسانههای خارجی نشوند.ازسوی دیگر، ضروری است شیوهای که کشورمان بعد از دفاع مقدس اتخاذ کرده، مبنی بر این که مدام به مردم (و چه بسا به خود) اطمینان خاطر دهد که کشور در امنیت کامل به سر میبرد و هیچ چیزی شهروندان را تهدید نمیکند، تجدید نظر شود. این میزان از حس امنیت باعث میشود که قدر امنیت فعلی کشور دانسته نشود و نه تنها مردم عادی نسبت به افزایش امنیت کشور، خود را مسئول و سهیم ندانند، بلکه حتی مطالبهای در این زمینه نیز نداشته باشند. نکته دوم این که بسیاری از ما واقعا درکی از سطح تهدیدهایی که کشور را نشانه گرفته است، نداریم. اصلا نمیدانیم که کشورمان در چه جغرافیایی قرار دارد، با چه تهدیدها و حفظ امنیت کشور با چه چالشهایی مواجه است. افزون بر این که عموم ما نمیدانیم هنگام مواجه شدن با مخاطرات، از سیل و زلزله گرفته، تا مشاهده موارد مشکوک، تا اقدامات مجرمانه یا تروریستی تا حمله نظامی، دقیقا چه کار باید کرد.بنابراین سهیم کردن مردم در موضوع امنیت کشور از چند جهت مهم است.اولا آنها را آماده میکند تا در مواجهه با مشکلات متعددی که میتواند برای کشور پیش آید، عملکرد بهتری داشته باشند... از زلزله گرفته تا اقدامات تروریستی و تا حمله نظامی.همچنین این سهیم کردن، منجر به این خواهد شد که درک بهتری از شرایط کشور داشته باشیم و درک کنیم کشوری با شرایط ایران و محیط پیرامونی آن، همواره در معرض تهدیدهای گوناگون است که برای کاهش آن یا تبعات آن باید اقدامات موثر و هزینه دار صورت بگیرد. باید درک شود که امنیت ارزان به دست نمیآید و نبودش همه چیز را میتواند تحت شعاع قرار دهد. وقتی ارزش امنیت را بفهمیم و برای ارتقای آن همه سهیم شویم و اقدامات هم افزا انجام دهیم، وقتی بفهمیم که همه در یک کشتی نشسته ایم و سوراخ شدن بخشی از کشتی، موجب نابودی همه ما خواهد شد، هم نظارت عمومی افزایش پیدا میکند، هم همبستگی ملی ارتقا پیدا میکند، هم انسجامی بازدارنده شکل میگیرد، هم احتمال نفوذ کاهش مییابد و هم نسبت به تهدیدها هوشیارتر و فعالتر و مسئولیت پذیرتر میشویم.
دیدگاه ها