از دید برخی کارشناسان مسائل منطقه، رویارویی یک سال گذشته میان اسرائیل و جبهه مقاومت رویدادی اجتنابناپذیر بود که باید در دل آن منافع و اهداف بازیگران مختلف را جستوجو کرد.
خاورمیانه از یک سال پیش یعنی برهه بعد از عملیات «طوفان الاقصی» دیگر خاورمیانه سابق نیست؛ از حمله حماس به مواضع صهیونیستی در اراضی اشغالی گرفته تا گشایش جبهههایی دیگر علیه اشغالگران از لبنان، عراق و یمن، تکاپوهای دیپلماتیک برای توقف جنایات صهیونیستی در غزه، ترور رهبران حماس و حزبالله، عملیاتهای ضداسرائیلی «وعده صادق یک و ۲»، حرکت ماشین جنگی آمریکا به سمت منطقه و... سرعت تحولات چنان بوده که چهرهای تازه به منطقه و سمتوسویی غیرقابل پیشبینی به تحولات خاورمیانه داده است.
در ارتباط با این تحولات، در میزگردی با حضور «جواد حقگو» و «غلامعلی سلیمانی» اعضای هیات علمی دانشگاه تهران و نیز «جعفر عظیمزاده» کارشناس مسائل بینالملل و استاد دانشگاه به دنبال پاسخ به پرسشهایی است از قبیل اینکه آتش جنگ میان اسرائیل و جبهه مقاومت چرا و چگونه شعلهور شد و فرجام آن چه خواهد بود؟ در ادامه بخش نخست این میزگرد را از نظر میگذرانید:
تقابل میان اسرائیل و جبهه مقاومت و مساله تصمیمسازی عقلایی
به گفته جواد حقگو اینکه تحولات به چه سمت و سویی میرود، از نظرگاههای مختلف قابل بررسی است. بسته به اینکه ما بر مبنای چه سطح تحلیلی یا تمرکز بر کدام سطوح تحلیل بخوانیم مساله را نگاه کنیم، این پیامدها و روندها سمت و سوی خاص خودش را پیدا میکند.
من به سطح تحلیل ترکیبی و توجه به تمام سطوح تحلیل معتقدم. اولین نکتهای که لازم است در رابطه با آن کمی صحبت کنیم، این است که اصلا چه شد و چرا این وضعیت امروز حادث شد. واقعیتی که وجود دارد این است که در ردهبندی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از یک سو و ردهبندی سیاست خارجی رژیم اسرائیل از سوی دیگر، طرفین به عنوان دشمنان درجه یک همدیگر شناخته میشوند. بسیاری این بحث را به این صورت مطرح میکنند که این تضادها و تعارضها همیشه وجود داشته اما واقعیتهای موجود به ویژه در چند هفته اخیر حکایت از این دارد که گویی روند تحولات دارد به سمت و سوی یک وضعیت غیرقابلکنترل حرکت میکند و ای بسا باعث ایجاد یک سری از آنومیهای سیستمی بشود که خواست قدرتهای بزرگ و قدرتهای دارای منافع در منطقه نیست.
حقگو: در قیاس با منافع و رویکرد روسها، ایالات متحده و چین به دلایل اقتصادی و استراتژیک در این رویداد وحدت نظر بیشتری دارند. برآیند نیروهای سیاسی-نظامی موثر در مسائل منطقه هم چندان به دنبال افزایش تنش و ورود به یک دوران جنگ فراگیر نیست
ما باید طرفین منازعه را کمی دقیقتر نگاه کنیم و ببینیم هر کدام از اینها به دنبال چه وضعیتی هستند و اساسا چگونه امنیتشان و به تبع آن منافعشان تامین میشود. یک طرف ماجرا رژیم صهیونیستی است که با توجه به شبکه متحدانی که در منطقه و فرامنطقه برای خودش ایجاد کرده، با چالشها و گسستهای متعددی مواجه است که در ماهها و هفتههای اخیر تشدید شده است.
در این طرف ماجرا ما با جبهه مقاومت یا یک شبکه مقاومت مواجه هستیم که در راس آنها جمهوری اسلامی قرار میگیرد که اساسا ماهیتش با رژیم صهیونیستی تفاوتهای جدی دارد.
اگر بخواهیم از این مباحث عبور کرده و کمی مشخصتر در رابطه با وضعیت ۲ طرف دعوا صحبت کنیم، رژیم صهیونیستی از چند سال پیش به این طرف، یعنی بعد از افزایش حضور جمهوری اسلامی در سوریه بعد از ماجراهای داعش، رفتار خود را بر مبنای یک استراتژی به نام «مابام» (MABAM ناظر بر جنگ میان جنگها در ادبیات عبری) تنظیم کرده است؛ بحثی که اخیرا در یادداشتی سه نویسندهای در فایننشال تایمز هم مورد اشاره قرار گرفته بود.
براساس راهبردی که استراتژیستهای اسرائیلی از همان سالهای ۲۰۱۵ به بعد در مواجهه با ایران دنبال کردند، هدف اساسی این است که بازوهای ایران را تا جایی که میتوانند بزنند و هزینه حضور جمهوری اسلامی را در منطقه افزایش بدهند، اما یک سطحی از تعارض را تعیین کردند که دیگر از آن رد نشوند که بخواهند در نتیجه آن وارد یک نبرد و تقابل فراگیر بشوند.
واقعیتی که وجود دارد این است که در رژیم صهیونیستی هم بالاخره حدی از عقلانیت وجود دارد، حتی در جریان راست افراطی هم یک حدی از عقلانیت وجود دارد. خودشان میدانند که اگر از یک سطحی بخواهند عبور کنند، موجودیت و بقای رژیم به شدت با چالش مواجه خواهد شد. طرف دیگر ماجرا جبهه مقاومت به خصوص جمهوری اسلامی ایران است که رسما بارها اعلام کرده که ما علاقهای نداریم وارد یک جنگ فراگیر بشویم، اگرچه اگر روزی چنین اتفاق بیافتد هیچگونه ابایی از این مساله برای دفاع از منافع و امنیت ملی خودمان نداریم.
نیمنگاهی به منازعات از منظر ساختار تک-چندقطبی
دانشیار دانشگاه تهران افزود: البته نمیتوان از این هم غافل شد که درون هر کدام از این سیستمهای سیاسی چه جمهوری اسلامی چه رژیم صهیونیستی، یک سری از بازیگران هستند که منافع خاص خودشان را از تشدید التهابات و تعارضات دنبال میکنند، ولی به نظرم عقلانیت حاکم در طرفین، فعلاً دنبال این ماجرا نیست؛ میماند عوامل و متغیرهای دقیقی که قطعا در تصمیمسازی طرفین منازعه نقشآفرینی میکنند. بر اساس رویکرد ساختاری، در تمام منازعاتی از این دست که در قالب منازعات منطقهای است و البته سرریزهای فرامنطقهای و جهانی هم پیدا میکند، ما چند بازیگر اصلی داریم.
نظام بینالملل دارای ساختاری است که شکل توزیع قدرت را در سیستم بینالمللی ایجاد میکند؛ اصطلاحا همان مفصلبندی که تنظیم میکند که مثلا ساختار چندقطبی باشد. ساختار کنونی نظام بینالملل در وضعیت تک-چند قطبی است، یعنی هنوز نظام نوین و ساختار نوین جهانی محقق نشده و در حال گذار هستیم. در این ساختار تک-چند قطبی، چند بازیگر اصلی که به هر حال شکلدهندگان ساختار کنونی هستند در منطقه ما حضور داشته و دارند و در اینکه چه وضعیتی در آینده در رابطه با این مورد خاص اتفاق خواهد افتاد، موثرند.
عظیم زاده: بازیگران اصلی تحولات منطقه هر یک میکوشند از ظرفیت گروههای ضدسیستمی استفاده کنند تا به هر طریقی بتوانند نظم سیاسی موجود در منطقه و شبکه منطقهای را به نفع خودشان استمرار ببخشند. از این زاویه دید، طوفانالاقصی پدیده اجتنابناپذیری بود که باید اتفاق میافتاد
مهمترین این بازیگران ایالات متحده، روسیه و چین هستند. البته نمیتوان از بازیگران دیگری که در رویدادهای منطقه دخیل هستند مانند فرانسه و انگلستان و ... غافل شد. به نظر میرسد در وضعیت کنونی، این بازیگران در نوع مواجهه با رویدادی کنونی منطقه از یک ضربآهنگ مشخص و مشترک برخوردار نیستند. اگر کسی بخواهد در باب پیامد و روند تحولات این روزهای منطقه صحبت کند، باید ببیند هر کدام از این بازیگران بزرگ از افزایش یا کاهش تنش یا حالت بلاتکلیفی و وضعیت معلقی که برخی دنبال آن هستند، چه منافعی عایدشان میشود.
به نظرم در قیاس با منافع و رویکرد روسها، ایالات متحده و چین به دلایل اقتصادی و استراتژیک در این رویداد وحدت نظر بیشتری دارند. با توجه به درگیریهایی که روسها در سالهای اخیر به ویژه در اوکراین داشتهاند، بدشان نمیآید که تنش بین حوزه مقاومت و به خصوص ایران با رژیم صهیونیستی روند افزایشی و فزاینده بگیرد. آنچه وضعیت آینده را تعیین میکند، از نتیجه برآیند نیروهای سیاسی-نظامی موثر در مسائل منطقه خواهد بود که چندان به دنبال افزایش تنش و ورود به یک دوران جنگ فراگیر نیستند.
جنگ در منطقه گریزناپذیر بود
عظیم زاده در ادامه میزگرد و در پاسخ به پرسشی در زمینه چرایی بروز تقابل بین اسرائیل و محور مقاومت در برهه زمانی کنونی اظهار داشت: نکته اساسی که در بحث تبیین وضعیت موجود باید مورد توجه قرار دهیم این است که چرا در هفتم اکتبر سال ۲۰۲۳ عملیات طوفانالاقصی اتفاق افتاد. اگر بخواهیم از سطح تحلیل منطقهای به این قضیه بنگریم، نظام بینالملل در وضعیت حاضر در وضعیت به اصطلاح نظام چندقطبی نامتوازن قرار دارد و هر کدام از قدرتهای نوظهوری که به هر ترتیب در این نظام بینالملل کنشگری میکنند، توانستهاند در ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی جایگاه هژمونی آمریکا و متحدانش را در عرصه نظام بین الملل به چالش بکشند.
در این وضعیت که جایگاه هژمونی آمریکا در دنیا و به تبع آن جایگاه متحدانش در منطقه مورد چالش قرار میگیرد، کسب هژمونی منطقهای یعنی شبکههای منطقهای در دستور کار سیاست خارجی و امنیتی قدرتهای بزرگ و متحدان منطقهای آنها است. عملیات طوفانالاقصی که در یک سال اخیر اتفاق افتاده در شبکه منطقهای غرب آسیا قابل بررسی است. این شبکه منطقهای هم شامل یک سری قدرتهای منطقهای مثل ایران، عربستان، اسرائیل، ترکیه و ... و یک سری قدرتهای مداخلهگر و قدرتهای جهانی است که میخواهند از نهایت فرصت استفاده کرده و ظرفیت و جایگاه خودشان در شبکههای منطقهای را ارتقا بدهند.
در کنار این بازیگران اصلی، شاهد کنشگری گروههای ضدسیستمی هستیم که به هر دلیلی نظم موجود در شبکه منطقهای را قبول ندارند. این گروههای ضدسیستمی هم میتوانند مثل گروههای تروریستی داعش، القاعده و ... ماهیت تهاجمی و مخرب داشته باشند و هم مثل جنبشهای مقاومت اسلامی لبنان، حماس و جهاد اسلامی ماهیت تدافعی، ارزشی و مقاومتی بیابند.
بازیگران اصلی هر یک میکوشند از ظرفیت این گروههای ضدسیستمی استفاده کنند تا به هر طریقی بتوانند نظم سیاسی موجود در منطقه و شبکه منطقهای را به نفع خودشان استمرار ببخشند. از این زاویه دید، طوفانالاقصی پدیده اجتنابناپذیری بود که باید اتفاق میافتاد.
از طرف دیگر اگر به لحاظ معنایی و هویتی هم به این عملیات نگاه کنیم، ما شاهد یک تضاد تاریخی چند لایه هویتی بین جنبش جبهه مقاومت و رژیم صهیونیستی بودیم. از طرفی اسرائیل به رغم همه راهبردهایی که در دستور کار خود قرار داده بود نظیر استراتژی جنگ میان جنگها یا استراتژی هزار ضربه چاقو، قاعدتا با مشکلات اجتماعی سیاسی و اقتصادی داخلی زیادی دست و پنجه نرم میکرد. بحث مهاجرت معکوس در چند سال اخیر در اسرائیل به شدت جدی شده بود و از طرف دیگر، نوار غزه به لحاظ اقتصادی و سیاسی وضعیت مطلوبی نداشت. بنابراین در سطح ساختاری این تحولات و پویاییهای پیچیده آشوبناک در شبکه منطقهای غرب آسیا ایجاب میکرد که بالاخره یک طرف از منازعه، چه رژیم باشد چه جبهه مقاومت اسلامی فلسطین شروع کنند تا به وضعیت ظرفیتسازی خود در منطقه شتاب دهند.
سلیمانی: مهمترین تاثیر عملیات طوفانالاقصی، به حاشیه راندن رویکردهایی بود که در تقابل با مشی ایران در خصوص تقویت روندهای همگرایانه در منطقه برای حل مساله فلسطین قرار میگرفت
در نهایت میبینیم که رژیم صهیونیستی بعد از یک سال با وجود حمایت همهجانبه قدرتهای جهانی، نتوانسته نظم سیاسی منطقه را به نفع خود تغییر بدهد.
منطقه به سمت روندهای همگرا
غلامعلی سیلمانی در ادامه از منظر اهداف و منافع جمهوری اسلامی به واکاوی تحولات منطقه پرداخت و بیان داشت: از این ایده مرکزی دفاع میکنم که تحولات بعد از عملیات طوفانالاقصی در راستای آنچه که پس از انقلاب ما به دنبالش بودیم یعنی افزایش روندهای همگرا در منطقه حرکت میکند.
منطقهگرایی ایدهای است که ما بعد از انقلاب در سیاست خارجی و منطقهای به دنبالش بودیم. برخلاف رویکرد ایران در دوره پیشاانقلاب که در پی ائتلاف و اتحاد با قدرتهای بزرگ بود، بعد از انقلاب، نگاه رهبران انقلاب برشکلگیری یک جریان منطقهگرا و ممانعت از کشیده شدن پای قدرتهای بزرگ به منطقه مبتنی شد.
گزاره های مختلف ژئوپولیتیکی هم که در منطقه اتفاق افتاد؛ از جنگ ایران و عراق تا فروپاشی شوروی و سپس حمله آمریکا به عراق و افغانستان باعث شد ایده جمهوری اسلامی به فراموشی سپرده نشود. به نظرم قضیه اعراب و اسرائیل هم خارج از این بحث منطقهگرایی نیست و باید در این چارچوب مورد ارزیابی قرار گیرد.
در برابر سیاست ایران، رویکرد ایالات متحده آمریکا شکلدهی به اتحادهای منطقهای دو یا چند جانبه بین کشورهایی بود که با جمهوری اسلامی ایران همسو نیستند. اعراب هم خیلی بیش از اینکه اهمیت رویکرد منطقهگرایی را در حل مسئله فلسطین جدی بگیرند، سناریوهای مختلفی مانند ناسیونالیسم عربی را تجربه کردند که راه به جایی نبرد.
جریان اخیر صلح و سازش اعراب با اسرائیل برای حل مساله فلسطین هم ناکام بوده است؛ جریانی که طی آن بازیگران موثر عربی با عقبنشینی کردن از مطالبه بازگرداندن سرزمین فلسطینیها به ساکنانش، ایده صلح برای صلح را پیگیری میکردند.
مهمترین تاثیر عملیات طوفانالاقصی، به حاشیه راندن رویکردهایی بود که در تقابل با رویکرد ایران در خصوص تقویت روندهای همگرایانه در منطقه قرار گرفته بود. به نظر من ما از این پس شاهد افزایش روندهای همگرایانه در منطقه برای حل مساله فلسطین خواهیم بود.
ادامه دارد...
دیدگاه ها