بسیاری از کشورها، هنگامی که صحبت از تبلیغ وجهه خود به جهان میشود، بهترین راه برای به دست آوردن قلبها و ذهنها و رفع تنشها را از طریق غذا پیدا کردهاند. «دیپلماسی غذا» در واقع یک کارکرد سیاسی در تلاش برای بازتعریف وضعیت یک کشور است. نمادی ملموس که در غذاخوری سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران در رستورانی در قلب مصر، آن هم در بحبوحه ناآرامیهای خاورمیانه، نمود دارد.
سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران که به تازگی به مصر سفر کرده است، از تجربه خود درباره حضور در یک رستوران در قاهره و امتحانکردن یک غذای مصری در شبکه ایکس نوشته است: «در سفر به مصر به اتفاق همراهان به رستوران مردمی ابوطارق در وسط شهر قاهره رفتیم و غذای مشهور مصری «کشری» خوردیم. غذای بسیار خوش طعم و دلپذیری است که بدون استفاده از مواد گوشتی تهیه میشود. امتحان [کردن] آن را به دوستداران غذاهای عربی جدا توصیه میکنم.
عراقچی این متن کوتاه را با این جمله ظاهراً ساده اما پرمعنا که «جای یک رستوران مصری در تهران خالی است» به پایان برده است.
عکسهای حضور عراقچی در رستورانی وسط قاهره در برخی رسانههای عربی نیز بازتاب داشته است، آن هم در شرایطی که روابط ایران و مصر در دو دهه گذشته حد دفتر حافظ منافع ادامه یافته است. آیا غذا خوردن عراقچی در رستورانی در قلب قاهره و صحبت از غذای محبوب مصریها و البته دعوت برای افتتاح رستوران مصری در تهران را میتوان در راستای دیپلماسی غذا تعریف کرد؟
غذا از زمان پیدایش نهاد دیپلماسی و دولت ـ ملت مدرن در قرن هفدهم میلادی عنصری حائز اهمیت در دیپلماسی بوده است؛ نمادی ملموس که به ایجاد تصویری مثبت در جامعه بینالمللی کمک میکند و از نظر ایدئولوژیک برای رفع تنشها استفاده میشود و مفهوم آن «قدرت نرم» است. مفهوم قدرت نرم شامل مجموعهای از عوامل و ابزار عمدتاً غیرملموس، مانند جذابیت، تأثیر، تصویر یا ایدئولوژی است که هدف نهایی آن ایجاد قابلیت جذابیت، اثرگذاری و اقناع غیرنظامی است.
دیپلماسی غذایی (Gastrodiplomacy) اگرچه مفهومی قدیمی است اما در دوران اخیر واژههای دیگری برای آن در نظر گرفته شده است. پل راکوور (Paul Rockower) دیپلماسی غذایی را فتح قلبها و ذهنها از طریق اشتها میداند. در واقع دیپلماسی غذایی که به آن دیپلماسی آشپزی (Culinary diplomacy) و سیاست غذایی (Politics of food) نیز گفته میشود که نوعی از دیپلماسی عمومی است که در آن غذا بهعنوان ابزاری برای تفاهم میانفرهنگی و به امید بهبود تعاملات و همکاریها در سطحی بالاتر که همان سطح دولت - دولت است (به نسبت سطح دولت - عامه) مورداستفاده قرار میگیرد.
امروزه حتی غذا به عنوان متغیری برای تأثیرگذاری، انتقال فرهنگ، هویت و پیامهایی که بیانگر دوستی یا دشمنی است، استفاده میشود.
تعداد فزاینده ابتکارات دیپلماسی غذا نشان میدهد که ارزش غذا در روابط دیپلماتیک برای بسیاری از دولتها فراتر از مزیت آن در پذیرایی از مهمانان خارجی آشکار شده است و برخی کشورها از جمله کره جنوبی، ژاپن و پرو سالهاست با راهاندازی کمپینهایی به آن جنبه گردشگری نیز بخشیدهاند و برخی کشورها نیز سالانه هزینه زیادی برای برگزاری جشنوارهها و کمپینهای غذا در کشورهای دیگر، صرف میکنند تا به شکلی غیرمستقیم سفر به کشور خود را تبلیغ کنند.
«دیپلماسی غذا» که روی عنصر جذاب غذا و خوراک انگشت گذاشته و به یکی از مهمترین مسائل در صنعت گردشگری تبدیل شده است، همچنین میتواند به ایجاد حس وحدت و غرور ملی در مورد غذا در داخل کشورهایی که با درگیریهایی مواجهند، کمک کند و به دوران خوب گذشته قبل از مدرنیته و جهانیسازی بازگرداند، مانند کره جنوبی که با راهاندازی کمپینی برای «کیمچی» و پذیرایی مقامات دیپلماتیک کشورها با آن چنین مسیری را در پیش گرفت.
غذا در طول تاریخ نقش مهمی در برخوردهای رسمی، مذاکرات و تبادلات فرهنگی بین ملتها داشته است. وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا، «دیپلماسی رومیزی» را ابزاری مرکزی برای قدرتنمایی و نفوذ در بحث و تصمیمگیریهای بینالمللی میدانست. شام ریچارد نیکسون، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۷۲ با ژو انلای، نخستوزیر چین، که طی آن رئیسجمهور ایالات متحده به طرز ماهرانهای با چاپستیک غذا خورد، (مهارتی نادر در میان غربیها در آن زمان) به اندازه دیپلماسی بسیار معروفتر پینگ پنگ در برقراری روابط بین ایالات متحده آمریکا و چین مهم بود.
این استراتژی بارها از سوی مقامات عالی کشورها و البته سفرای خارجی در کشور محل ماموریتشان به کار گرفته شده و قدرت نرم آن، قلبها و ذهنها را تحتتاثیر قرار داده است. استچاپل سوکول، جامعهشناس میگوید: «مردم ممکن است نتوانند چیزهای زیادی در مورد تاریخ خود به شما بگویند، اما میدانند غذایشان چیست.»
در واقع، باید به دیپلماسی غذا و به طور کلی غذا به عنوان پلی برای ارتباط با مردم نگاه کرد؛ صحنهای که در ایران همچنان خالی است و بسیاری از کشورها از آن نه فقط به عنوان استراتژی سیاسی بهره میبرند، بلکه آن را به یک جاذبه گردشگری تبدیل کردهاند.
دیدگاه ها