ناگفته های عراقچی از یک ماه پر تنش

1403/08/16 15:09
کد خبر: 7502
کد نویسنده: 8
ناگفته های عراقچی از یک ماه پر تنش

رئیس دستگاه دیپلماسی : سیدحسن نصرا... به صورت عادی در آپارتمانی وسط جمعیت زندگی می کرد

یوسفی- روزنامه خراسان/​​​​سید عباس عراقچی وزیر امور خارجه کشورمان که در ماه‌های اخیر با سفرهای پرفشار دیپلماتیک، چهره متفاوتی از خود در رسانه ترسیم کرده است، در یک مصاحبه مفصل به ابعاد جدیدی از زندگی سیدحسن نصرا... ،  پاسخ ایران به اسرائیل  و انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا پرداخت که در ادامه مهم‎ترین بخش‌های آن را می‌خوانید :
برای انتخابات آمریکا ارزشی قائل نیستیم
*ما برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و این‎که چه کسی انتخاب شود، خیلی ارزشی قائل نیستیم که مثلاً تعیین کننده سیاست‌های ما باشد... تاکتیک‌ها ممکن است عوض شوند، تاکتیک‌ها ممکن است مثلاً یک تاخیری و یا تعجیلی را ایجاد کنند و این همانی است که مقام معظم رهبری هم فرمودند که مسئولان در جای خودش تصمیم می‌گیرند. ما در مورد اصول و آرمان‌های‌مان هیچ وقت مصالحه نمی‌کنیم و با هیچ چیزی آن‌ها را عوض نمی‌کنیم.
خبر انفجار ضاحیه را که شنیدم دلم
 فرو ریخت؛ گفتم که نکند سید بوده باشد
*برای شرکت در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل به اتفاق آقای دکتر پزشکیان به نیویورک رفته بودیم ...در نیویورک اخبار مربوط به لبنان و فلسطین را پیگیری و دنبال می‌کردیم و یکی از مباحث اصلی ما در رایزنی‌ها در نیویورک مسائل غزه و لبنان بود. در آن مقطع یکی از دوستان خبری را در مورد انفجار شدید در ضاحیه برایم فرستاد و من برای اولین بار وقتی این خبر را خواندم دلم فرو ریخت، خیلی برای خودم عجیب بود و همان‌جا گفتم که نکند سید بوده باشد. لحظه به لحظه اخبار را دنبال می‌کردم که ببینم چه اتفاقی افتاده است. پیش از این، خبر انفجار زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقت به این صورت نشده بود که یک‌دفعه قلبم پایین بریزد؛ اخبار را دنبال کردیم و متاسفانه خبر شهادت ایشان تایید شد و این موضوع خیلی سنگین بود.
لحظات ملتهب فرود هواپیما در بیروت
*آن موقع به ذهنم زد که در این شرایط من باید به بیروت بروم، در این شرایط که حزب‌ا... در شرایط سختی قرار دارد؛ سفیر ما در بیروت در قضیه پیجرها مجروح شده و به تهران بازگشته است و سفارت ما در لبنان در فقدان سفیر در وضعیت چندان خوبی قرار ندارد. از همان جا تماس گرفتم و به دوستان گفتم که انجام سفر را هماهنگ کنند که بعد از بازگشت این سفر انجام شود، دوستان هماهنگ کردند و گفتند روز جمعه امکان پرواز است. تمام مقدمات سفر را فراهم کردیم و روز پنج‎شنبه که به همراه رئیس‌جمهور در حال بازگشت از دوحه بودیم‌، در هواپیما به آقای پزشکیان گفتم که آقای دکتر شما مشکلی که ندارید من بروم بیروت؟ که ایشان گفتند «خیلی هم خوب است». بر اساس برنامه‌ریزی انجام شده تصمیم بر این بود که جمعه صبح این پرواز انجام شود، شب آن، دوباره یک انفجار مهیبی در بیروت صورت گرفت باز تردید پیش آمد که سفر انجام شود یا نه ؟ در نهایت با توکل به خدا این سفر انجام شد و وقتی که در روز جمعه پرواز فرود می‌آمد، ما از پنجره‌های هواپیما می‌دیدیم، دودی از نقاط مختلف در شهر متصاعد می‌شود و وضعیت شهر کاملا وضعیت ویژه‌ای بود.
*در یکی از دیدارها جایی که ایشان(شهید نصرا...) را ملاقات کردیم، طبقه چهارم یا پنجم یک مجتمع مسکونی بود و برای رسیدن به آن مکان چندبار ماشین‌هایی که سوار آن بودیم عوض شد و جابه‌جا شدیم و در نهایت دم یک آسانسور ماشین متوقف شد و ما سوار آسانسور شدیم، من در آن‎جا دیدم که ۲ دوستی که از حزب‌ا... ما را همراهی می‌کنند، یک تخته و یا مقوایی جلوی در آسانسور گرفتند و ما داخل آسانسور بودیم، بالا رفتیم ، در باز شد، ما پیاده شدیم و دوباره موقع برگشتن همین کار را تکرار کردند .من از کار آن‌ها خیلی تعجب کردم، از آن‌ها پرسیدم که چرا این کار را می‌کنید؟ در جواب گفتند «این‎جا یک مجتمع مسکونی است و کسی خبر ندارد سید این‎جاست و ما می‌خواهیم اگر احیاناً کسی طبقات آسانسور را زده بود و آسانسور نگه داشت و در باز شد، نبینند در آن چه کسی است.» در واقع ایشان به صورت عادی در آپارتمانی وسط جمعیت زندگی می‌کردند،  البته طبعا محل‌های متعددی وجود داشت چنان که دفعه بعدی که ایشان را دیدم یک محل دیگری بود.
خبر شهادت اسماعیل هنیه مثل آواری بود که روی سرم خراب شد 
 *(بعد از پایان مراسم تحلیف و حواشی آن )  من به خانه رفتم و وقتی که برای نماز صبح بلند شدم، طبق عادتی که دارم گوشی خود را چک کردم و این خبر را دیدم،‌اصلاً باورم نمی‌شد و این خبر مثل آواری بود که روی سرم خراب شد. خبر شهادت ایشان را نمی‌توانستم باور کنم، آقای هنیه‌ای که دیشب ما با ایشان بودیم، مهمان ما در تهران بود و این‌طور شهید شد، این موضوع خیلی سخت بود.
اعتماد به نفس بالا و تصمیم شجاعانه رئیس جمهور
*چهارشنبه ظهر قرار بود که ما با آقای دکتر پزشکیان به اجلاس مجمع عمومی همکاری‌های آسیایی در دوحه قطر برویم. صبح آن روز در جلسه هیئت دولت به رئیس جمهور گفتم سفر در این شرایط ممکن است دو خطر داشته باشد. یک این که هواپیمای شما را بزنند؛ البته احتمال آن کم است. اما خطر دوم این است که ما به قطر برویم و آن موقع رژیم حمله کند و پرواز‌ها قطع شود و شما به عنوان رئیس جمهور خارج از ایران باشید و نتوانید برگردید. نهایتا رئیس جمهور گفت «با توکل به خدا می‎رویم»؛ این نشانه اعتماد به نفس بالا در نظام و رئیس جمهور بود.
*سفر آقای دکتر قالیباف هم در ادامه یک زنجیره حرکاتی بود که انجام دادیم. حلقه اول این زنجیره وعده صادق دو بعد سفر آقای پزشکیان به قطر سپس سفر من به کشورهای منطقه و از همه مهم‌تر نمازجمعه نصر رهبری بود، و در مرحله بعد نیز آقای قالیباف سفر خود را به لبنان انجام دادند که مجموعه این‎ها نمایش اقتدار نظام بود. اقدام آقای قالیباف اقدام شجاعانه‌ای بود.

دیدگاه ها

ایمیل شما در معرض نمایش قرار نمی‌گیرد