در روز کتاب و کتابخوانی به سراغ قدیمیترین کتابفروشی ایران رفتهایم تا با چهارمین نسل از ادارهکنندگان انتشارات و کتابفروشی «اسلامیه» گفتوگو کنیم
اشکان محمودی - روزنامه خراسان/۲۴ آبان مصادف با درگذشت علامه طباطبایی، در تقویم روز کتاب و کتابخوانی نامگذاری شدهاست. از رحلت علامه طباطبایی نزدیک به ۴۳ سال میگذرد اما جالب است بدانید کتابفروشی که روزی کتاب «سنن النبی» ایشان را در چاپخانۀ خود به چاپ رسانده است، هنوز در قلب تهران فعالیت میکند. برای دیدن این کتابفروشی با گذر از چهارراه گلوبندک، طول خیابان ۱۵ خرداد را طی میکنیم تا به بازار آهنگران برسیم. پیدا کردن یک کتابفروشی در این مکان کار آسانی است زیرا به ندرت نشانی از کتاب در بازار به چشم میخورد. بالاخره تابلوی دستنویسی که عبارت «کتابفروشی اسلامیه» روی آن خودنمایی میکند؛ راهنمای راهمان میشود. هیچ مؤلفهای کتابفروشی را از مغازههای اطراف متمایز نمیکند و ظاهر آن در نظر رهگذران پرتعداد بازار تهران مانند یک مغازۀ قدیمی معمولی جلوه میکند. داخل کتابفروشی هم پر است از قفسههای انباشه از کتب کوچک و بزرگ مذهبی. برای دیدن چهارمین نسل از ادارهکنندگان کتابفروشی اسلامیه، پلکانی را بالا میرویم تا به اتاق کار ایشان برسیم. مهندس «سید فرید کتابچی» متولد ۱۳۴۰، دانشآموخته مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی شریف است. او پس از ۱۰ سال فعالیت در حوزۀ مرتبط با تحصیلاتش، به علت کهولت سن پدر و عموها، با وجود موقعیتهای شغلی مناسب، حرفۀ خود را رها میکند و به کتابفروشی میآید. حالا پانزده سالی میشود که او اینجا به همراه عموی خود، سیدجلال کتابچی، کتابفروشی اسلامیه را اداره میکند. آنچه در ادامه میخوانید، مشروح گفتوگوی ما با آقای کتابچی است.
تاسیس رسمی کتاب فروشی به سال ۱۲۸۰ بر می گردد
فرید کتابچی دربارۀ چگونگی تأسیس کتابفروشی اینطور توضیح میدهد: «تأسیس رسمی کتابفروشی اسلامیه به سال ۱۲۸۰ شمسی برمیگردد که توسط جدّ من یعنی «میرزا محمدعلی کتابفروش شیرازی» در شیراز بنا نهاده شد. آن موقع هنوز صنعت چاپ وارد ایران نشده بود؛ بیشتر مردم ایران بیسواد بودند و تنها عدۀ قلیلی در مکتب، علوم قرآنی میآموختند. ایشان هم برای تامین کتب مختلف برای افراد باسواد و درک وجود چنین خلأیی، به وسیلۀ ارتباطاتشان با ایرانیانی که به هند مهاجرت کرده بودند، اقدام به واردات کتاب کردند. آن زمان هندیها به علت استعمار انگلستان، در حرفههای مختلف از ما جلوتر بودند و همچنین از صنعت چاپ و نشر پیشرفتهتری برخوردار بودند. به همین دلیل ایشان سفارش کتابهای فارسی نظیر قرآن، مفاتیح، کلیات حافظ و سعدی را به ایرانیان هند میدادند و آنان از طریق بستههای چوبی بزرگ و توسط کشتی، کتابها را به بوشهر میفرستادند. پس از آن، کتابها از بوشهر به شیراز میآمدند و از شیراز به نقاط مختلف کشور ارسال میشدند.
برخی از کتابها حتی به مشهد یا تبریز رهسپار میشدند. در زمان پادشاهی احمدشاه، میرزا محمدعلی تصمیم میگیرد تا کسبوکار خود را به پایتخت منتقل کند؛ پس در حجرهای در تیمچه حاجبالدولۀ بازار بزرگ، کار خود را آغاز میکند. هنوز نیز در تیمچه حاجبالدوله، دالانی به نام دالان کتابفروشها وجود دارد اما مانند بازار آهنگران و بازار کفاشان دیگر هیچ یک از کسبۀ این حرفه در آنجا فعالیتی ندارند و صرفا عنوانی از قدیم بر روی این اماکن باقی ماندهاست. اما این محل، مکان مناسبی برای برپایی یک کتابفروشی نبود؛ زیرا در سقف بازار تنها مدخلی کوچک برای ورود نور وجود داشت و از آنجایی که آن زمان برق در تهران نیامده بود، این امر مطالعه کتاب را بسیار سخت میکرد. بنابراین کتابفروشی را به محله ناصرخسرو فعلی منتقل کردند. در مکان جدید، مغازه برِ خیابان اصلی بود و از اینرو فروش کتاب رونق گرفت اما در زمان رضاشاه، به تمام اهالی آن راسته دستور داده میشود تا مغازۀ خود را ترک کنند زیرا قرار است در آن مکان ساختمان وزارت دارایی ساخته شود. پس از این جابهجایی در نهایت کتابفروشی به محل فعلی خود یعنی همینجا منتقل میشود».
حال کتاب و کتابخوانی وخیم است
«اقبال مردم به کتاب و کتابخوانی بسیار کم شدهاست». فرید کتابچی با این مقدمه ادامه میدهد: «یکی از دلایل کاهشی شدن میل جامعه به مطالعه کتاب، وضعیت اقتصادی و افزایش سرسامآور قیمت کاغذ است. تا زمانی که وزارت ارشاد کاغذ سوبسیددار را در اختیار ما قرار میداد؛ قیمت تمامشده کتاب، مناسب بود اما یارانه کاغذ چند سالی میشود که قطع شدهاست و ما مجبوریم کاغذ را به صورت آزاد از بازار خریداری کنیم که طبعا موجب افزایش قیمت کتاب میشود. از سوی دیگر، کار ما عمدتا فروش کتب مذهبی و تعدادی هم کتاب دانشگاهی است که این سبک کتابها به اصطلاح رند بازار نیستند. هر چقدر بیشتر در بطن این مسئله پیش رویم، به مشکلات اساسیتر برخورد میکنیم. به عنوان مثال، نیم قرن قبل که کشورمان نزدیک به ۳۵ میلیون نفر جمعیت داشت، حداقل تیراژ کتاب دو هزار نسخه بود و هیچ چاپخانهای کمتر از این تعداد را تقبل نمیکرد. اما حالا با جمعیتی قریب به ۹۰ میلیون نفر، تیراژ کتابها به ۵۰۰ عدد یا حتی کمتر در هر نوبت چاپ رسیده است. بعضی از کتابها هم که چاپشان نمیصرفد به صورت نسخه الکترونیک (e-book) منتشر میشوند و عملا آوردی برای ناشر به همراه ندارند». از آقای کتابچی میپرسم هماکنون چه چیزی تعیین میکند که کتابی با شمارگان بالا به چاپ چند دهم خود برسد؟ در پاسخ میگوید: «عرصه کتاب، حوزۀ وسیعی است و هر کس به حیطۀ خاصی از آن علاقه نشان میدهد. هماکنون یکی از پرتیراژترین کتابها، کتب کمکدرسیاند که دانشآموزان مجبور به مطالعه آن هستند زیرا در صورت استفاده نکردن از آن، در ادامه راه تحصیلی نتیجۀ مطلوبی نمیگیرند. البته رمانهای خارجی ترجمهشده هم عموما تیراژ بالایی دارند اما هر دوی این موارد در حیطۀ کاری ما نیستند و حاضر نیستیم برای سود بیشتر یا تیراژ بالاتر از عرصه کتب حیطۀ حرفهای خود دور شویم. اینجا کتابفروشی اسلامیه نام دارد و ما باید قداست این کار را از هر جهت حفظ کنیم».
بنا به تعهدمان این جا را حفظ کرده ایم
مهندس «کتابچی» دربارۀ برپایی چاپخانه اسلامیه و سیر تحولی آن میگوید: «در زمان اوج فعالیت کتابفروشی، ۶۰۰-۷۰۰ عنوان کتاب داشتیم و تصمیم گرفتیم که همۀ امور مربوط به چاپخانه، صحافی و لیتوگرافی مربوط به این عناوین را خودمان انجام دهیم. اینگونه بود که چاپخانه اسلامیه داخل بازار و در کوچه معظمالدوله دایر شد. کار چاپخانه به گونهای بود که برای انتقال کتابها به مغازه و کاغذ به چاپخانه، نیاز به تردد نیسان و اسباب باربری بزرگتر داشتیم؛ اما با تبدیل شدن خیابان به پیادهراه و میسر نبودن عبور و مرور وسیله حمل و نقل، بهشدت به مشکل برخوردیم. این اقدام آسیب زیادی به همۀ کسبه زد و ما هم پس از مدتی بهناچار، عطای چاپخانه را به لقای آن بخشیدیم. به این ترتیب در اوایل دهه ۹۰ چاپخانه اسلامیه بهکلی بسته شد و درحال حاضر کتابها را برای چاپ به چاپخانههای دیگر میدهیم. همواره در گذر زمان، یکسری شغلها دستخوش تغییر شدند؛ مثلا زغالفروشی، نفتفروشی یا مشاغل دیگر. اوضاع کتابفروشیها هم به همین سمت میرود. هماکنون بسیاری از همکاران ما در همین خیابان، کسبوکارشان را تعطیل کردند؛ مغازههایشان را فروختند و از اینجا رفتند. زمانی چندین شریک در همین مغازه با ما همکاری داشتند اما به دلیل نداشتن توجیه اقتصادی، دیگر فعالیتی ندارند. ما هم حالا روی تیغ راه میرویم و درآمد حاصل از اینجا صرفا کفاف حقوق کارکنان، مالیات و خرجهای ضروری مغازه را میدهد و عملا سودی ندارد. ما برای تعهدی که داریم، اینجا را همچنان حفظ کردهایم. به قول آقا جلال کتابچی؛ ما ریگ ته جوییم! تا ببینیم چه پیش میآید».
ردپای بزرگان تاریخ در کتابفروشی اسلامیه
از آقای کتابچی دربارۀ افراد نامداری که برای خرید یا چاپ کتابهایشان به اینجا میآمدند میپرسم که میگوید: «اینجا در گذشته محل رفتوآمد عالمان دینی متعددی بوده که متاسفانه حالا اکثرشان از دنیا رفتهاند. کتاب «کشف الاسرار» امام خمینی(ره) برای نخستین بار در اینجا به چاپ رسید. البته این اتفاق متعلق به قبل از سال ۴۲ و شروع جریانات انقلاب است. روال کار به این صورت بود که امام(ره) نسخۀ دستنویس خود را تحویل میدادند و ما پس از حروفچینی و مرکب زدن؛ آن صفحه را چاپ میکردیم. این نسخه به علت ایرادات احتمالی ناشی از حروفچینی نیاز به تصحیح داشت و ایشان شخصا برای تصحیح و رفع ایرادات حروفچینی به کتابفروشی میآمدند و نسخۀ چاپشده را تصحیح میکردند. همچنین مجموعه ۶ جلدی حقوق مدنی دکتر سید حسن امامی که تا به امروز از منابع دانشگاهی است، در اینجا به چاپ رسید و هماکنون نیز نسخههایی از آن در اینجا به فروش میرسد. کتاب «سنن النبی» اثر علامه طباطبایی نیز زیرنظر ایشان به فارسی ترجمه شد و در اینجا به چاپ رسید. البته ما همچنان باقیات ایشان را چاپ میکنیم زیرا حق نشر آن متعلق به مجموعه ماست. از دیگر بزرگانی که گذرشان به کتابفروشی اسلامیه میافتاد، میتوانیم به آیتا... کمرهای، علامه شعرانی و آقای محمدباقر بهبودی اشاره کنیم».
باید مردم را با کتاب آشتی داد
ادارهکننده کتابفروشی اسلامیه رابطۀ امروز مردم با کتاب را اینچنین توصیف میکند: «امروزه به دلیل مشغله فراوان مردم برای برطرف ساختن هزینههای زندگی، کتاب و مطالعه به مسئلهای حاشیهای تبدیل شدهاست و جامعه دغدغه و وقت کتاب خواندن را ندارد. فردی که پس از یک روز کاری طاقتفرسا به منزلش میرسد، دیگر توان مطالعه چند صفحه کتاب را ندارد و ترجیح میدهد زمان خود را با شبکههای تلویزیونی، ماهوارهای و فضای مجازی پر کند. حتی اگر بخواهد سری به اخبار بزند، دیگر به سراغ تهیه روزنامه نمیرود و با رصد چند خبرگزاری آنلاین یا کانالهای فضای مجازی، اخبار موردعلاقه خود را دنبال میکند. به همین دلیل نشریات نیز مانند کتابفروشیهای ما حال مساعدی ندارند و آیندۀ روشنی در انتظارشان نیست. همۀ اینها باعث شده تا تصور شود خرید کتاب ضروری نیست و از اینرو کتاب و کتابخوانی تبدیل به مسئلهای حاشیهای شود. از طرفی کتاب جایی در سبد خرید خانوار ندارد مگر اینکه از روی اجبار باشد. مانند خرید کتب درسی و کمک درسی. به همین دلیل مردم امروز دیگر رغبتی برای خرید کتاب از خود نشان نمیدهند. رسانهها باید با تبلیغات خود جامعه را مجاب کنند تا به کتابخوانی برگردد. معرفی جایگزینهایی نظیر کتابهای الکترونیکی میتواند چارهساز باشد. نرخ نسخه الکترونیک در مقابل نسخه کاغذی کتاب یک دهم هم نیست و استفاده و جابهجایی آن نسبت به نسخه فیزیکی سهولت بیشتری دارد. درنهایت باید مردم را به سمت استفاده هرچه بیشتر از کتاب سوق داد تا رفتهرفته قهر مردم با کتابخوانی جای خود را به آشتی دهد. آشتی مردم با کتاب به نفع خودشان، ناشران و درنهایت به نفع فرهنگ عمومی جامعه خواهد بود».
دیدگاه ها