نظام آموزش و پرورش ایران با مشکلات و چالشهای فراوانی دست و پنجه نرم میکند که در حوزههای گوناگون تعلیم و تربیت رهنمون شدهاند.
نظام آموزش و پرورش ایران با مشکلات و چالشهای فراوانی دست و پنجه نرم میکند که در حوزههای گوناگون تعلیم و تربیت رهنمون شدهاند. از استانداردهای فضا و تجهیزات تا جذب، نگهداشت، منزلت، معیشت و سازماندهی نیروی انسانی تا محتوای کتب درسی و یکنواختی آموزش و نیز فقدان نظام تعلیم و تربیت در ساحتهای متعدد و نبود نظام جامع سنجش، ارزیابی و بهبود عملکرد، وجود تمرکز و تصلبگرایی شدید، نظام حاکم سازمانی ناکارآمد و غیبت نظام مشارکت واقعی و موثر، همه بخشهایی از مشکلات نظام تعلیم و تربیت ایران را شکل دادهاند. البته میتوان همچنان به این فهرست افزود، اما در این میان به فراموشی سپردن ماموریت اصلی نظام تعلیم و تربیت مسالهای است که همه ابعاد و برنامهها و فعالیت این سازمان پهنپیکر را تحت تأثیر قرار میدهد و اگر در عرصه مدیریت تعلیم و تربیت این موضوع مهم همچنان نادیدهانگاری شود، سایر موضوعات و چالشهای آموزش و پرورش نه تنها حل نمیشود، بلکه حمل، تکثیر، تشدید و تثبیت میشوند. پرسش اساسی آن است که ماموریت اصلی نظام تعلیم و تربیت چیست؟ پاسخ به این پرسش روشن است اما تحقق عملی آن گویی به کلی از سپهر مدیریت و عمل نظام تعلیم و تربیت به محاق رفته است.
رسالت و ماموریت اصلی نظام تعلیم و تربیت تبدیل منابع انسانی به سرمایه انسانی است. سرمایه انسانی که موجب تولید و رشد سرمایههای اجتماعی، فرهنگی، مالی، مادی و طبیعی میشوند و این مهم در پرتو تربیت انسانهایی شایسته و تمام ساحتی که برای جامعه و زندگی مفید و موثر باشند، محقق میشود. اکنون به رغم تأکیدات فراوان در اسناد بالادستی از جمله سند تحول بنیادین، نشانی از جهتگیری نظام آموزش پرورش برای تحقق این ماموریت اصلی به چشم نمیخورد. سوای از این موضوع مهم مساله دیگری نیز روح و روان نظام تعلیم و تربیت را میآزارد و آن فاصله گرفتن بین نیازها و کارکردهای است که آموزش و پرورش برای تحقق ماموریتهایش باید در مرکز نگاه قرار بدهد با خواستهها و مطالباتی که از او میرود. به عبارتی روشنتر بین خواستههای دولت، جامعه، معلمان، دانشآموزان و اولیا از یک سو وکارکردها و نیازهای جوهری آموزش پرورش از دیگر سو باید انطباق وجود داشته باشد.
حال آنکه در وضعیت کنونی نه تنها چنین تطابقی وجود ندارد و فاصله و شکاف خواستهها و نیازها بالاست، بلکه در بسیاری از موارد بین خواستهها و نیازها تضاد هم وجود دارد. این مساله موجب غفلت از حرکت در مسیر ماموریت اصلی نظام تعلیم و تربیت شده است و مطالباتی را در دل جامعه، خانواده و مدرسه پرورده که با روح اصیل و جوهره عمیق فلسفه تعلیم و تربیت ناسازگار است و به نظر میرسد یکی از ماموریتهای مهم تعلیم و تربیت کشور چرخشی است که باید از این شکاف عمیق گشایشی به سمت تطابق اهداف و خواستهها در تعلیم و تربیت ایران به وجود آورد و بین آنچه قرار است نظام تعلیم و تربیت محقق سازد و آنچه از او انتظار میرود، همراهی و سازگاری به وجود آورد. موضوعی که در اکنون وضعیت آموزش و پرورش به عنوان یک بیماری بزرگ، رخ نموده و چنین همراهی در سطوح مختلف غیبت مزمن یافته است .
اکنون برای تبیین موضوع به تشریح مثالهای روشن، ابعاد مساله را کاوش خواهیم نمود. ابتدا این نکته را یادآوری کنیم که اصولا در کشورهایی که از آموزش باکیفیتی برخوردارند این مساله تا حدود زیادی حل شده است. به عنوان مثال در ارزیابیهایی که از بهترین کشورها از نظر سیستم آموزشی بر اساس ملاکهای مختلفی شکل گرفته و آن کشورها را به طور معمول به عنوان برترینها در سطح جهانی در زمینه آموزش معرفی کردهاند، همگی اهداف و کارکردهایی برای نظام آموزشیشان ترسیم کردهاند و از آن مهمتر معلمان، جامعه و خانواده را نیز بر آن کارکردها متمرکز ساختهاند و به روشنی بین مطالبات و نیازها انطباق ایجاد کردهاند.
مثلا نظام آموزشی فنلاند: شناخته شده به عنوان یکی از بهترین سیستمهای آموزشی جهان با تمرکز بر تفکر خودآموزی، رشد شخصی و توجه به کیفیت تدریس است.
آموزش و پرورش سوئد: دارای سیستم آموزشی متمرکز بر تقویت مهارتهای اجتماعی و تحقیقاتی در دانشآموزان.
کانادا: با سیستم آموزشی کامل و گسترده که بر تعلیمات متعدد و توجه به توانمندیهای خلاقیتی دانشآموزان تمرکز دارد.
سنگاپور: با یک سیستم آموزشی بسیار موفق که به دسترسی برابر به آموزش و پرورش، توجه به استفاده از فناوری در آموزش و بهبود استانداردهای تدریس معروف است.
نظام تعلیم و تربیت ژاپن: با سیستم آموزشی که بر تقویت مهارتهای علمی و فنی دانشآموزان و ارتقای سطح تدریس تمرکز دارد.
نظام تعلیم و تربیت کشور باید کانون نگاه خود را بر مدرسه قرار بدهد و مدرسه محوری را در مدیریت آموزشی ترویج کند. آنچه در عمل رهنمون میشود، بیقدرتی و بیانگیزگی مدرسه و ریزش باران بخشنامهها و باید و نبایدها به مدرسه است که چون سر بزرگ بر پیکر لاغر آن ظاهر میشود و فرصت کیفیت و نوآوری را از مدرسه میاستاند و البته همچنان میتوان بر شمار این عناوین افزود و فهرست آنها را طولانیتر کرد. اما در این نوشتار به همین مختصر بسنده میکنیم و مجددا یادآوری و تاکید میکنم که برای بهبود عملکرد نظام تعلیم و تربیت باید بین خواستهها و نیازها انطباق به وجود آوریم. به عنوان مثال در جامعه تورم و کاهش آن یک مطالبه و خواسته است در عین حال یک نیاز واقعی هم قلمداد میشود. در حالی که این قاعده بدیهی و ساده در بسیاری از بخشهای نظام تعلیم و تربیت که چندین مورد آن را ذکر کردیم، صادق نیست چون این ناهمخوانیها به شکل واضح وجود دارد. به طور طبیعی عملکرد نظام آموزشی را غیرموثر و ناکارآمد ساخته است و به نظر میرسد تعادل بخشی به این مثلث معیوب (نیازها، خواستهها و عملکردها) موضوعی اساسی است که در مدیریت نظام تعلیم و تربیت باید در اولویت قرار بگیرد.
نویسنده:سیدجواد حسینی/اعتماد
دیدگاه ها