بعد از این همه سال، همچنان ۸ آذر ۷۶ شیرینترین خاطره فوتبالی بیشتر ما ایرانیهاست روز صعود به جام جهانی بعد از ۲۰ سال، آنهم در یک بازی باورنکردنی و کاملاً دراماتیک
سیدمصطفی صابری- روزنامه خراسان/ درست ۸ آذر ۷۶، تو یک عصر در ظاهر دلگیر پاییزی خیابانهای کشور بدون قرار قبلی شاهد شادی آدمهایی از طبقات و نسلهای مختلف شد؛ یکی از معدود دفعاتی که همه کنار هم شاد بودیم به لطف بازیکنانی که از جنس مردم بودند و از دل جهنم ملبورن، قشنگترین خاطره فوتبالی چند دهه اخیر ایران را رقم زدند. بازیکنانی مثل عابدزاده که در اوج استرس بازی میخندید، مثل مهدویکیای سریع که چند بار از خط دفاع کانگوروها رد شد اما در ضربه آخر ناموفق بود. تیمی پر از بازیکنان سبیلو که خوشتیپشان رضا شاهرودی بود؛ تیمی که یک علی منصور باصفا داشت و یک حمید استیلی جنگنده که هر دو بچه جنوب شهر بودند. خدادادی که شد حماسهساز ملبورن و غزال تیزپای ما و علی دایی که همیشه اعتبار فوتبال ما بوده و هست. در آن بعد ازظهر پاییزی که حالا ۲۷ سال از آن گذشته، به خیابان آمدیم چون رویاهای ما گره خورده بود به همت بچههایی که کمپ تمرینی اختصاصی نداشتند اما بهترین اتفاق را برای ما رقم زدند. آن تیم دوست داشتنی چند ماه بعد در جام جهانی مقابل یوگسلاوی پرستاره بدون ترس، تهاجمی و موثر بازی کرد اما بدشانس بود. آمریکا را با گلزنی مهدی و حمید شکست داد و حتی بدترین نمایشش در جام مقابل آلمان، از برخی بازیهای نسلهای بعدی مقابل مکزیک، بوسنی، انگلستان و... به مراتب بهتر بود. تیمی که لژیونرهای موفق زیادی در لیگهای معتبر داشت، تهاجمی و قشنگ بازی میکرد، یک سال قبل از حماسه ملبورن در یک قدمی قهرمانی آسیا با ناداوری سوم شده بود و بازیکنانش چندبار برنده توپ طلای آسیا شدند و بهخاطر همه اینها خودش بین مردم محبوب بود؛ نه در استوری و اینستاگرام و... با این همه دلیل اصلی محبوبیت آن تیم فراتر از نتایجش بود. ما نسل ۹۸ را دوست داشتیم و داریم چون به عشق مردم میجنگید نه حواله خودرو، چون با مردم زندگی میکرد؛ بردش را به مردم تقدیم میکرد و بعد از باخت سرش پایین بود؛ بدون هیچ لحن طلبکارانهای. پول و شهرت بیشترشان را تغییر نداده بود. برای همین چنان آنها را از خود میدانستیم که همگام با موفقیتشان خندیدیم، در لحظه باختشان گریه کردیم و در یک کلام گام به گام با آنها عاشق فوتبال شدیم. فوتبالی که بهانه خوبی برای کنار هم بودن مردم بود. در سالروز آن حماسه فوتبالی فراموش نشدنی، امروز سکانسهای ماندگار بازی ایران- استرالیا را با هم مرور میکنیم.
۹ سکانس از فیلم رویایی ۸ آذر
۱. چرا فیلم همچین بود؟
بازی که شروع شد شباهتی به فوتبالی که ما سراغ داشتیم نداشت؛ انگار فیلم بازی روی دور تند بود؛ ثانیههای ساعت کنار تلویزیون معمولی طی میشد اما انگار بازی ریتم متفاوت و حتی ترسناکی داشت؛ طوریکه انگار شبیه بازیهای خارجی هم نبود. کیفیت چمن، نوع فیلمبرداری و حتی سرعت بازی ما را غافلگیر کرده بود. در همان یک دقیقه اول، دقیقاً همان یک دقیقه اول یک تک به تک عالی و یک تیر دروازه نصیب استرالیا شد که بیدقتی مهاجمان آنها و ایستادگی عابدزاده ما را در بازی نگه داشت. همان عابدزادهای که نسل امروز فوتبال راحت عنوان بهترین دروازهبان تاریخ را با نادیده گرفتن او و ناصرخان حجازی به همتیمیشان نسبت می دهند که از کرهشمالی و قرقیزستان دو تا دو تا گل میخورد. در آن شرایط که استرالیا با حمله شروع کرده بود و ما کپ کرده بودیم، خیابانی هم که داشت از بیاحترامی تماشاگران واقعاً بیادب استرالیایی به پرچم و سرود ما میگفت. راستی این سالها خیلی با آقا جواد شوخی کردیم؛ اما او گزارشگر مهمترین بازی فوتبال چند دهه اخیر بود و حالا یک بازیکن پیدا شده که میگوید خیابانی از او انتقاد میکند تا مشهور شود. جالب نیست؟
۲. چرا اینقدر حمله کردند؟
استرالیا از همان لحظه سوت اول بازی حمله میکرد؛ به وضوح بازیکنان باتجربه ما مثل خاکپور تحت تاثیر جو بازی، ورزشگاه و... بودند و پشت سرهم سوتی میدادند. یکی از بازیکنان میگفت چند دقیقهای که گذشت فکر کردم نیم ساعت از نیمه اول سپری شده، اما فقط ۵ دقیقه گذشته بود. تیر دروازه با ما یار بود که همان چند دقیقه اول گل نخوردیم. نفسمان بند آمده بود. زمان به کندی میگذشت و ما حتی یکبار هم از نیمه خودی رد نشده بودیم. چند دقیقهای که گذشت اصلاً فراموش کردیم دایی و خداداد هستند. دفاع چپ استرالیا راحت نفوذ میکرد و توپ میریخت روی دروازه ما. آنها واقعاً آمده بودند با حملاتی بیمحابا کار را در نیمه اول تمام کنند.
۳. ممنون از عقاب آسیا
توپها از چپ و راست میرسید و بازیکنان استرالیایی موقعیتها را با دستپاچگی خراب میکردند. انگار خودشان باور نمیکردند که آنقدر راحت داخل ۱۸ قدم ما موقعیت کسب کنند. یکبار هم از سد احمدرضا گذشتند اما پاشازاده دقیقه ۸ به طرز عجیبی توپ را از روی خط برگرداند. خدا حسابی با ما بود. احمدرضا در دنیای دیگری بود. نه حملات استرالیاییها نگرانش میکرد؛ نه سوتیهای خط دفاعی، نه جو ورزشگاه. در همان شرایط که نفس ما پشت تلویزیون بالا نمیآمد توپ را با یک دست میگرفت، پشتک میزد، آدامس میجوید، میخندید و راحت به کارش ادامه میداد. با این همه دقیقه ۳۲ اتفاقی که نباید افتاد و ما گل خوردیم.
۴. چرا حمله نمیکردیم؟
تیم ما در آن سالها تحت سازماندهی مایلیکهن و بعدها با هدایت ویرا و دستیارش ذوالفقارنسب نترس و تهاجمی بازی میکرد. همان تیم وقتی با طالبی به جام جهانی رفت، مقابل یوگسلاوی بدون هیچ استرسی حمله میکرد. خلاصه هنوز به سندروم فوتبال دفاعی و مبتنی به ضدحمله امثال کیروش مبتلا نشده بودیم. اما عجیب بود که در نیمه اول بازی با استرالیا چندان جلو نمیرفتیم. یکی دوباری که حمله کردیم کار ترکیبی بازیکنان ناتمام ماند که معروفترینش همان صحنهای است که شاهرودی بر سر دایی فریاد کشید. اواخر نیمه اما یک توپ خوب به مهدویکیا رسید، مهدی چنان استارتی زد که در لحظه مدافعان کُند و ازخودراضی استرالیا غیب شدند. اما افسوس که توپ را سریعتر از حد معمول جلو انداخت و مارک بوسنیچ که بعدها گلر منچستر شد آمد و توپ را از روی بند کفش مهدی دزدید. امیدمان به نیمه دوم بود اما هنوز به خودمان نیامده بودیم که گل دوم را هم خوردیم.
۵. چرا تور ما را پاره کردی؟
استرالیاییها بعد از گل دوم عقب نرفتند، ما هم انگار مطمئن شده بودیم که نمیتوانیم کاری انجام دهیم. روی نیمکت ما والدیر ویرا نشسته بود که مهمترین نقطه عطف کارنامهاش هدایت تیم ملی ما بود. اما خیلی نگران کنار زمین سیگار میکشید. یکی از بازیکنان بعدها گفت که ویرا بین دو نیمه گفته بروید داخل زمین و هرکاری توانستید انجام دهید. اوج تاثیر یک مربی در بازی به آن حساسی. اما لحظه حساس بازی از راه رسید. یک تماشاگر بازهم واقعاً بیادب استرالیایی از راه رسید، تور دروازه ما را پاره کرد. عابدزاده میخندید. ساندروپل که داور فینال جام جهانی هم بود متعجب آمده بود کنار دروازه ما، آقا کریم که به لطف فیفا محرومیتش بخشیده شده بود، درحال ارائه راهکار برای درست کردن تور بود. فکر نمیکردیم بهجای کادر فنی ما، آن کسی که ورق بازی را برگرداند یک تماشاگر استرالیایی باشد. انگار اتمسفر بازی عوض شد. ابراهیم تهامی که رسید وقت اتفاق بزرگ بازی بود.
۶. چرا آفساید نگرفتی؟
دقیقه ۷۶ که فشار حملات استرالیاییها کم شده بود تهامی زد به دل دفاع حریف، خداداد کنار محوطه روی زمین بود؛ توپ تهامی به او رسید، خداداد بیتوجه به اینکه در آفساید است بلند شد و توپ را به کریم سپرد. انگار همهچیز دست به دست هم داده بود تا ما به فرانسه برویم و برای همین داور صحنه واضح آفساید را پرچم نزد. نه تنها او پرچم نزد، بلکه استرالیاییها هم بعدش اعتراضی نکردند. توپ به کریم رسید تا دروازه خالی را راحت باز کند. بازی در تهران یک بر یک مساوی شده بود و ما برای صعود یک گل دیگر میخواستیم. استرالیا از مجموع موقعیتهایش فقط دو گل زده بود و ما اولین موقعیت جدیمان در نیمه دوم را با اشتباه مارک بوسنیچ و کمک داور به گل تبدیل کردیم. بوی معجزه به مشام میرسید.
۷. چی شد زیبا گزارش کردی آقا جواد؟
سه دقیقه بعد از گل اول ما، بوسنیچ که بازی با توپ خوبی داشت از کنار دروازه یک شروع مجدد را انداخت وسط زمین، کریم روی سر هافبک استرالیایی هد زد؛ دفاع استرالیا انسجام نداشت؛ ضربه سر کریم به علی دایی رسید؛ وقت خلق یک اثرهنری بود، پاس بیبدیل علی، فرار خداداد و گزارش زیبای خیابانی. گزارشی که بعدها اعتراف کرد بابت هیجان زیادش و حضور مردم در خیابانها مواخذه شده. بغل پای خداداد عالی نبود؛ اما نتیجهاش عالی شد. وقتی که در نزدیکی پای بوسنیچ که به خوبی دست و پا را باز کرده بود توپ به اصطلاح فوتبالیها کله شد و از روی پای چپ بوسنیچ وارد دروازه شد. بهت بوسنیچ و مدافعانی که انگار باور نمیکردند در سه دقیقه دو گل خورده باشند. بهخصوص که روی گل دوم اشتباه در آفسایدگیریشان موجب تک به تک شد. تهامی هم با خداداد به سمت دروازه میرفت اما ضربه خداداد گل شد تا با همین گل به اندازه دهها گل محبوب شود. گزارش خیابانی هم عالی بود: «کریم باقری، دایی، یک فرصت خوب، پشت مدافعان، خداداد عزیزی و توی دروازه، توی دروازه، بازهم روی زمین... آفرین بچهها، این غزال تیزپای فوتبال ماست، نگاه کنیم...»
۸. چرا بازی تمام نمیشد؟
استرالیا که حالا نتیجه را واگذار کرده بود بیمحابا حمله میکرد؛ اما خط دفاع ما برخلاف نیمه اول بیاشتباه بازی میکرد. منصوریان وارد زمین شده بود. تهامی رفت بیرون و تا جایی که میتوانست وقت کشی کرد. علی منصور و استاداسدی تعویضهای دوم و سوم ما بودند که تا سرحد مرگ دویدند و نترس بازی کردند. اما انگار زمان متوقف شده بود. به دقیقه ۹۰ رسیدیم و منتظر بودیم داور سوت را بزند. آن زمان خبری از اعلام وقت اضافه بازی نبود.
۹. واقعاً این بازی ۸ دقیقه وقت اضافه داشت؟
طولانیترین و حتی بیرحمانهترین ۸ دقیقه زندگی فوتبالی خیلی از ما همان ۸ دقیقه وقت اضافه بازی ایران- استرالیا بود. یک تیم دوستداشتنی داشت رویای ما برای جام جهانی را تکمیل میکرد. آنهم بعد از چالشی طولانی. وقتی به صعود نزدیک بودند و اسیر ضدفوتبال کثیف بحرینیها شدند تا کارشان به پلیآف بکشد. در پلی آف شانه مصدوم عابدزاده جواب نداد و بدشانسی امان تیم را گرفت. مسیرمان طولانی شد و به نماینده اقیانوسیه یعنی استرالیا خوردیم؛ تیمی پرمهره که آن زمان ستارههایش در تیمهای مطرح لیگ برتر انگلستان بودند. اما تا آنجا نیامده بودیم که تسلیم شویم. کلاسهای بعد ازظهر مدارس تعطیل شده بود. خیلی از بچهها به خانه رفته بودند و خیلیها در نمازخانه مدرسه در حال تماشای بازی بودند. آن روزها خیلی میشنیدیم که رفقایمان بگویند مادر یا مادربزرگشان چند دقیقه آخر بازی را با آنها دیده و دست به دعا برده. تصور کنید این روزها خیلی از ما حوصله فوتبال را نداریم اما روزی در حافظه فوتبالی ما ثبت شده که حتی مادربزرگها برای تیم دعا میکردند؛ آن شور و شوق نباید در لحظات پایانی خراب میشد و خدارا شکر که بچهها ایستادگی کردند. خیابانی شاکی شده بود و میگفت: «واقعاً این بازی ۸ دقیقه وقت اضافه داشت؟» لحظهای که داور سوت را زد علی آقا و حمید استیلی بغلش کردند. مهدویکیا و شاهرودی همدیگر را بغل کرده بودند؛ خداداد رفته بود بین تماشاگران، استیلی گریه میکرد؛ احمدرضا با پرچم ایران دور میزد؛ آن جمعی که داخل زمین بودند تیمی مجزا از ما مردم نبودند؛ نمایندههای ما بودند که برای ما زحمت کشیدند. صدای بوق ماشینها به گوش میرسید. هیاهویی در شهر برقرار بود. چند روز بعد تیم ملی برگشت و با هلیکوپتر به ورزشگاه آزادی رفت. تصاویری از محلههای جنوب شهر دیدیم که استیلی، منصوریان و شاهرودی روی شانه بچه محلهایشان بودند؛ مدام آهنگهای ملی پخش میشد خداداد دست پدر، حمید و علی منصور چادر مادر را میبوسیدند، همه چیز اینقدر واقعی بود. دور از استوریهایی که یک مدیربرنامه برای بازیکنش بنویسد و از مردم تشکر کند؛ همه چیز اینقدر واقعی بود و ما نسل طلایی فوتبالمان را دیدیم. نسلی که انتخاب مردم بودند نه اینکه خودشان چنین عنوانی را برای خودشان انتخاب کنند. هنوز دلچسبترین خاطره فوتبالی ما همان لحظههاست و بهخاطرش باید بگوییم: «بچهها متشکریم».
دیدگاه ها