پرواز در آسمان باورها و آرزوها

1403/09/13 10:35
کد خبر: 8770
کد نویسنده: 8
پرواز در آسمان باورها و آرزوها

هر چند مثل دیگران نبودن کار آسانی نیست، اما معلولیت همیشه محدودیت نیست. کافی است اراده‌ای استوار داشته باشی تا آرزوهایت، به خاطراتی شیرین مبدل شود. اکثریت جامعه، قوانین، امکانات و خدمات را بر اساس نیازهای خودشان طراحی می‌کنند و هرآن که متفاوت است باید برای رسیدن به خواسته‌هایش بیش از دیگران بجنگد؛ هرچند سخت اما زیباست؛ همچون پرواز پرنده‌ای با بال های شکسته. به گزارش «خراسان رضوی»، به مناسبت روز جهانی معلولان گفت و گویی داشتیم با ۳ چهره موفقی که با اراده قوی خود اجازه ندادند معلولیت جسم، مانع پرواز آن‌ها به سوی اهداف‌شان شود.

هانیه غلامی- روزنامه  خراسان/هر چند مثل دیگران نبودن کار آسانی نیست، اما معلولیت همیشه محدودیت نیست. کافی است اراده‌ای استوار داشته باشی تا آرزوهایت، به خاطراتی شیرین مبدل شود. اکثریت جامعه، قوانین، امکانات و خدمات را بر اساس نیازهای خودشان طراحی می‌کنند و هرآن که متفاوت است باید برای رسیدن به خواسته‌هایش بیش از دیگران بجنگد؛ هرچند سخت اما زیباست؛ همچون پرواز پرنده‌ای با بال های شکسته. به گزارش «خراسان رضوی»، به مناسبت روز جهانی معلولان گفت و گویی داشتیم با ۳ چهره موفقی که با اراده قوی خود اجازه ندادند معلولیت جسم، مانع پرواز آن‌ها به سوی اهداف‌شان شود.
زندگی پس از حادثه
«معلولیت من از ناحیه کمر به پایین است. شهریور سال ۱۳۵۷ بود، ۱۷ ساله بودم و سال های پایان نوجوانی‌ام را طی می‌کردم. یک روز با برادرم به شرکت برق رفتیم، در سانحه‌ای یکی ازستون‌های برق ازجرثقیل رهاشد و روی من افتاد، آسیب زیادی دیدم ازجمله شکستن مهره ۱۰ کمر که باعث معلولیت من شد. در بیمارستان‌های مختلف مشهد و تهران چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفتم، اما نتیجه‌ای نداشت.» این صحبت های دکتر ابراهیم کیانی، متخصص  اطفال است که برای بسیاری از مشهدی‌ها نامی‌آشناست. روایت این حادثه باعث نمی‌شود لحن آرام وی تغییر کند، وادامه می‌دهد:«در اوج جوانی بودم و پذیرش این ماجرا برایم سخت بود. نمی‌‌توانستم بپذیرم، ناراحتی و خشم برایم توأمان شده بود؛ از اتاق بیرون نمی‌آمدم، سوارویلچر نمی‌شدم و وقتی برایم غذا می‌آوردند، ظرف غذا را پرت می‌کردم. مادرم بسیار صبوری می‌کرد، یک سال و نیم گذشت، دیگر خشم ابتدایی را نداشتم با خودم فکر کردم این طور نمی‌شود، من باید چه کنم؟ به مادرم گفتم می‌خواهم درس بخوانم. سال اول برایم سخت بود و ۶ درس را در آن زمان تجدید شدم ولی در شهریور توانستم قبول شوم. سال ۶۴ دررشته پزشکی شهر بابل پذیرفته شدم و این آغاز مسائل تازه‌ای بود. کلاس‌ها در طبقه دوم بود و با توجه به این که آن زمان امکانات کمتر بود این یک چالش محسوب می‌شد، اما من عزمم را جزم کرده بودم و می‌خواستم مسیرم را ادامه دهم. البته اساتید و دانشجوها نیز به من دلگرمی می‌دادند. بعد از ۴ سال ونیم به مشهد منتقل شدم، سال ۷۱ پزشکی عمومی را تمام کردم و در نهایت سال ۱۳۷۷ تخصصم را در حوزه کودکان به پایان رساندم. از زمانی که وارد فضای درس شدم دیگر معلولیت برایم یک مسئله فرعی شد. ۱۹ سال در دانشگاه آزاد مدرس بودم و در بیمارستان هم کارکردم حتی خیلی وقت‌ها حجم زیادی از کار را به دوش من می‌گذاشتند. به نظرمن افرادی که دچار معلولیت هستند نباید ناامید شوند و نباید به حرف‌هایی که بعضی از مردم می‌زنند گوش دهند.»

 درخشش چشمان ساجده
مدال‌های خوشرنگ طلایی‌اش ثمره باور پولادین او به توانمندی‌هایش است. درخشش چشمانش بیش از کم بینایی‌اش نمودار است. او تأکید دارد معلولان ترحم نمی‌خواهند، بلکه خواستار حمایت هستند. سیده ساجده پهلوان هاشمی دختر جوانی است که چند روز پیش درمسابقات کشوری شنای بانوان نابینا ۶ مدال طلا را به گردن آویخته و عنوان قهرمان قهرمانان را از آن خود کرده است. او آخرین روز تابستان ۱۳۷۵ به دنیا آمده است. ساجده قصه زندگی‌اش را این گونه برایمان نقل می‌کند: «بیماری من مادرزادی بوده است یعنی از بدو تولد مشکل کم‌بینایی را داشتم. در حال حاضر، دردانشگاه بین المللی امام رضا (ع) دانشجوی علوم ورزشی هستم. از همان کودکی آب بازی را دوست داشتم و خانواده که شاهد علاقه من بودند، کمکم کردند. از ۶ سالگی خودجوش شنا را یاد گرفتم و یادگیری من خارج از فضای نابینایان بود؛ یعنی اصلا فکر نمی‌کردم که مشکل نابینایی داشته باشم. الان که به گذشته نگاه می‌کنم با خودم می‌گویم من چه جرئتی داشتم که این مسیر را طی کردم و معتقدم این جز با حمایت خانواده میسر نبود.» هیجان صدایش بیشتر می‌شود و ادامه می‌دهد: «سال ۱۳۹۱ وارد تیم شنای نابینایان استان شدم، سال ۹۳ اولین حضورم در مسابقات قهرمانی کشوری شنای بانوان بود، در ۱۰ ماده شرکت کردم و ۹ مدال طلا و یک نقره به دست آوردم. امسال هم سطح رقابت‌ها خیلی بالا بود، بیش از ۸۹ شناگر از ۱۱ استان حضور داشتند، من به عنوان نماینده بزرگسالان استان در این مسابقات بودم و ۵ مدال طلا کسب کردم، علاوه بر آن ششمین مدال طلا را هم نیز به عنوان قهرمان قهرمانان به دست آوردم.» او در مورد نگاهش به آینده می‌گوید: «اگر مسابقات بانوان مسلمان در سطح برون مرزی هم شکل بگیرد، حتما شرکت می‌کنم، اما در حال حاضر، رقابت‌ها صرفا در سطح کشور است. به همین دلیل فعالیتم را در رشته‌های دیگر هم آغاز کرده‌ام و به عنوان اولین ورزشکار ایرانی تیروکمان نابینایان را شروع کرده‌ام و با کمک مسئول تربیت بدنی بانوان مشهد پیگیر این موضوع هستیم. این رشته حتی در آسیا هم وجود ندارد و مستقیما باید برای مسابقات جهانی و پاراالمپیک آماده شد.»
خواستن، برخاستن و توانستن
برایش نشد معنا ندارد، هنرمند است و بازیگر صحنه زندگی با تمام فراز و فرودهایش. حسن ثانی هنرمندی است که حضورش روی صحنه نشدن ها را زیر سوال می‌برد. فرزند روزهای گرم تابستان سال ۱۳۶۶ با وجود آن که مبتلا به معلولیت جسمی حرکتی است؛ اما گام‌هایی استوار برای رسیدن به اهدافش دارد. او برای توصیف خودش اولین واژه‌ای که به کار می‌برد "بچه پررو" است، می خندد و ورودش به عرصه هنر را این گونه بیان می‌کند: «اولین‌بار، وقتی کلاس پنجم دبستان بودم، یک دیوارنویسی از تبلیغ کلاس‌های مرحوم مهدی صباغی را دیدم، با وجود آن که بسیاری به من گفتند این حرفه به درد تو نمی‌خورد، رفتم و در کلاس ثبت نام کردم و وارد دنیای تئاتر شدم. دیپلم تئاتر گرفتم ولی درانتخاب رشته دانشگاه ذکرشده بود دررشته‌های سینما و تئاتر سلامت کامل بدن ضروری است، من هم مستندی از پرتره زندگی خودم را با نام «مزدوران» ساختم و برای سازمان سنجش کشور و یک نسخه هم برای دانشگاهی که بنا بود آن جا مصاحبه عملی داشته باشم، ارسال کردم و سازمان سنجش قانونش را در این مورد تغییر داد.» او ادامه می‌دهد:«در دانشگاه با وجود نمرات بالا اجازه نمی‌دادند کارگردانی بخوانم، این‌بار نیز با کمک یکی از اساتیدم، دانشگاه به من این اجازه را داد؛ این یعنی خواستن، برخاستن و توانستن. لازم است بگویم ازابتدای مسیر، مادرم واقعا می‌جنگید. ۱۵ بار روی پای من عمل جراحی انجام شد تا بتوانم راه بروم. در واقع هر جا می‌رفتیم اول نمی‌پذیرفتند و بعد قانع می‌شدند؛ ترم اولی که وارد دانشگاه شدم، تقریبا همه می‌گفتند"این دردانشگاه چه می‌کند!" اولین باری که برای پایان ترم باید تئاتر ارائه می‌دادیم کسی حاضر نمی‌شد با من کار کند ولی سرانجام دوستانی با من همکاری کردند و من آن ترم بالاترین نمره کلاس را به دست آوردم.» از جمله فعالیت‌های هنری او می توان به بازیگری در تئاترهای "مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه" و"شهرآشوب"و"مجلس سیاه بازی امیرارسلان" به کارگردانی داوود فتحعلی بیگی اشاره کرد. ثانی در نمایش‌های"خاطره‌ای نداشتم حتی اگر هزار سالم بود" و "عطسه ۲۱ دسامبر" دستیار کارگردان بوده است و در نمایش‌های"سیاه کژدم" و"باغ خونی" به عنوان مشاور کارگردان مسئولیت داشته است.

دیدگاه ها

ایمیل شما در معرض نمایش قرار نمی‌گیرد