هزینه های میلیاردی برای ترانه های یک بار مصرف!

1403/09/24 08:11
کد خبر: 9246
کد نویسنده: 8
هزینه های میلیاردی برای ترانه های یک بار مصرف!

گفت و گوی آسیب شناسانه خراسان با دکتر اسماعیل امینی،شاعر و استاد ادب فارسی درباره وضعیت کنونی ادبیات داستانی،شعر و ترانه

محمد بهبودی نیا-  روزنامه  خراسان/ایده انجام این مصاحبه با دکتر اسماعیل امینی، استاد دانشگاه و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، زمانی به ذهنم رسید که به همراه چند مسافر، سوار تاکسی بودیم و در مسیر، به ترانه‌هایی (که راننده تاکسی صلاح می‌دانست گوش کنیم)، گوش می‌دادیم. موسیقی‌ها گاهی شاد بود و گاهی غمگین، روی داشبورد ماشین کتابی درباره هنر خلق پول با هر ترمز ماشین به این طرف وآن طرف می‌رفت. طبق معمولِ همیشه، بیشتر از موسیقی، حواسم به متن ترانه‌ها بود.
ترانه اول: «عجب سروی، عجب ماهی، عجب یاقوت و مرجانی / عجب جسمی، عجب عقلی، عجب عشقی، عجب جانی و...»
ترانه دوم: «اگه تو از پیشم بری شمعدونیا دق می‌کنن / شکایت عشقِ تو رو به مرغ عاشق»
ترانه سوم را راننده تاکسی رد می‌کند
ترانه چهارم: «نمی‌شه که پاشی و بری و دوراتو بزنی برگردی / خوش ندارم صبح تا شب بشنوم هی می‌گردی و...»
وقتی سرِ حرف را درباره سلیقه مردم در مارکت ترانه امروز باز کردم، یکی از مسافرها گفت: «ترانه باید چیزی باشه که مردم خوششون بیاد.» مسافر دیگری معتقد بود: «ترانه باید مغز داشته باشه؛ مثل ترانه‌های فلانی و فلانی» (البته به‌جای نام شاعر، نام خواننده را می‌آورد)
راننده تاکسی هم می‌گفت: «من درگیر ترانه نیستم؛ خرج زندگی مهم‌تر از این دلنگ دولونگ هاست. همین که یه صدایی تو ماشین باشه و بوق ماشینای بغلی رو نشنوم کافیه.»
بعد مسیر صحبت را به سمت کتاب‌های عامه پسند و زرد کشاندم. عقیده یکی از مسافرها که به دنبال ترانه مغزدار بود، درباره کتاب همین بود: «کتاب باید مغز داشته باشه، ولی مردم هم خوششون بیاد.» مسافر دیگر هم دانشجو بود و مطالعه‌اش در حوزه کتاب‌های درسی خلاصه می‌شد. هنوز چند جمله بیشتر درباره کتاب‌های زرد نگفته بودیم که راننده بعد از نیم نگاهی در آینه وسط ماشین، صدای ضبط را تا حدی بالا برد که متوجه شویم که باید صحبت‌ها را همین‌جا تمام کنیم.
همین صحبت‌های کوتاه باعث شد تا برای رسیدن به پاسخ این سوال که تفاوت عامه‌پسند بودن خوب و بد در چیست؟ و مرز آن‌ها کجاست؟ با دکتر اسماعیل امینی، استاد دانشگاه و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، هم‌کلام شویم. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.
لطفاً برایمان مختصری درباره آثار عامه پسند و مرز عامه پسند خوب و بد توضیح دهید.
اصطلاح «عامه‌پسند» اصطلاحی گمراه‌کننده است. در حوزه ادبیات فارسی بسیاری از آثار درجه یک مورد پسند خاص و عام هستند و مخاطبان پرشماری دارند؛ دیوان حافظ نمونه‌ای بارز است. پس محبوبیت عام، لزوماً به معنای سطحی بودن آن اثر نیست. در مقابل، آثاری وجود دارند که در یک بازه زمانی با استقبال گسترده، رو به رو می‌شوند و در ادامه به‌سرعت به فراموشی سپرده می‌شوند. مثلاً، در دوره‌ نوجوانی من، اشعار «کارو» با استقبالی بی‌سابقه روبه رو شد تا جایی که برخی او را شایسته دریافت جایزه نوبل می‌دانستند، در حالی که از نظر معیارهای ادبی، آثار او سطحی و دم‌دستی هستند.
ما امروز در برخی موارد با این دیدگاه رو به رو می‌شویم که یک شاعر یا نویسنده فقط می‌خواهد کتابی به اصطلاح «بفروش» تولید کند. او به جای تمرکز بر زیبایی‌شناسی و عمق اندیشه، به دنبال جذب مخاطب عام و کسب سود مالی است. این جا در بسیاری از موارد خلاقیت جای خود را به سطحی‌نویسی و تکرار کلیشه‌ها می‌دهد. او تابع پسند مشتری است و در حال خلق یک اثر پرفروش اما خالی از ارزش‌های هنری است. این موضوع یکی از مرزهای آثار عامه پسند است.
نظر شما درباره وارد کردن برخی واژگان، فضاسازی‌های زندگی امروز و به قولی دیالوگ‌های کوچه بازاری در شعر چیست؟ برخی معتقدند نباید سطح کلام را تا این حد پایین آورد، بلکه باید به زبان معیار متعهد بود.
به نظر من این نوع نگاه برخی افراد به نقد ادبی بسیار مستبدانه است. پس هیچ کس اجازه ندارد در این زمینه حکم صادر کند. اساساً باید و نبایدی وجود ندارد. هر فردی که تولیدکننده اثر هنری است، حق دارد آن گونه که خودش دلش می‌خواهد اثر ادبی را تولید کند، مگر این که قصد انجام حرکت‌های متقلبانه داشته باشد. کسی نمی‌تواند به نویسنده و شاعر بگوید چه یا چگونه بنویس و یا او را به ساده‌نویسی یا پیچیده‌گویی متهم کند، چون هر نویسنده و شاعر مخاطب خاص خودش را دارد. از طرفی، مخاطب اثر ادبی نیز در انتخاب آزاد است. با این که امروز کتاب‌های پرفروش زیادی در حوزه روان شناسی وجود دارد که مجعول است و دانشمندان حوزه روان شناسی، مطالب پیاده‌شده در آن را رد می‌کنند، خب طبیعتاً این کتاب‌ها را نمی‌توان تایید کرد. در ادبیات هم قصه همین است.
نظرتان درباره نگاه صرفاً تجاری در تولید ترانه و شعر در مارکت ترانه امروز چیست؟
برخی ترانه‌های امروز، ترانه‌های یک‌بارمصرف هستند و با هزینه‌های میلیاردی سر زبان‌ها می‌افتند. امروز با قاطعیت می‌گویم برخی ترانه‌ها که در بازار موسیقی تولید می‌شوند، با هزینه‌های میلیاردی مخاطبانی را جذب می‌کنند؛ مثلاً به تاکسی‌های اینترنتی و برخی سلبریتی‌ها پولی می‌دهند تا این ترانه‌ها را پخش کنند تا همه جا شنیده شوند، یا صفحاتی در فضای مجازی راه‌اندازی می‌کنند که درباره آن ترانه بحث‌های مثبت یا منفی می‌کنند و با ایجاد چالش‌هایی برای این ترانه ضعیف، مشتری جمع می‌کنند. البته باید بگویم این کار متقلبانه نیست و منطق بازار است. همان طور که برای فروش یک کالا در بازار، با استفاده از روش‌های مختلف، محصولاتشان را به مردم معرفی می‌کنند، این هم نوعی دادوستد با منطق اقتصادی است اما نکته این جاست که پشت بسیاری از این آثار، منطق هنری وجود ندارد. در این جا یک موضوع مهم وجود دارد که به عنوان جمع بندی این گفت و گو باید مطرح کنم.
پس ما این جا ۲ نوع دسته بندی داریم
 دقیقاً، شهرت و استقبال زیاد، معیار نقد هنری و ادبی نیست. از طرفی پراقبال بودن نکته منفی یا مثبتی نیست، بلکه این مبحثی است که خارج از نقد ادبی در حوزه موفقیت در جریان‌های اقتصادی دسته‌بندی می‌شود. معیارهای نقد ادبی به تعداد مخاطبان، کاری ندارد، چون در این حوزه این عقیده وجود دارد که تعداد مخاطبان معیار قرار نمی‌گیرد؛ اما بسیاری از مردم، وقتی فروش بالای یک کتاب شعر یا شنیده شدن زیاد یک موسیقی و ترانه را می‌بینند، گمان می‌کنند که خالق آن شاعر بزرگ یا ترانه‌سرای ماندگاری هم هست، درصورتی‌که این‌طور نیست. ما در همین دهه‌های اخیر ترانه‌سراهایی داشته‌ایم که آثارشان جزو پرفروش‌های بازار نشر یا مارکت موسیقی بوده، اما امروز نامی از آن‌ها برده نمی‌شود، پس ما در مواجهه با هر هنری باید معیارهای منطق بازار و معیارهای نقد ادبی را به‌طور جداگانه از هم بسنجیم.

دیدگاه ها

ایمیل شما در معرض نمایش قرار نمی‌گیرد