
یک مجموعه در شهر شیراز با جذب افراد ناشنوا در تیم خود باعث شده که آنها با داشتن یک شغل انگیزه بگیرند دوباره به جامعه پیوند بخورند و زندگی برایشان خوشرنگتر از قبل شود
اکرم انتصاری- روزنامه خراسان/ «من یه جایی خوندم صدای پرندههای خیلی قشنگه. من دوست دارم صداشونو بشنوم»، «دوست دارم صدای سیستم ماشین رو بشنوم»، «من آرزو دارم صدای پدر و مادرم رو بشنوم»، «من خیلی دوست دارم صدای پسرم رو بشنوم» و ... . اینجوابهای یک تیم ناشنواست که در یک مجموعه فروشگاهی، همیار صندوق هستند و وقتی همکارانشان از آنها پرسیدند «آرزوی شنیدن چه صدایی رو دارند؟» از آرزوهایشان گفتند. این ویدئو در فضای مجازی مورد توجه خیلیها قرار گرفت و اشک خیلیها را هم درآورد. موضوعی که در این ویدئو نباید در میان احساسات شکلگرفته، گم شود ایده جذب افراد ناشنوا در قسمتی از یک مجموعه و اعتمادبهنفس دادن به آنهاست. همانطور که شرکت فیروز سالهاست افراد معلول را برای کار در این شرکت استخدام میکند و با این کار آنها را به زندگی برمیگرداند. راستش را بخواهید در شهر و جامعهای که همه چیز برای افراد شنوا و بینا و سالم طراحی شدهاست، افرادی که این تواناییها را ندارند بهخودی خود حذف میشوند و سختی هر مسئله برای آنها مضاعف خواهد شد. پیدا کردن کار، بخش بزرگی از دغدغه معلولین در جامعه است. آنها اگر خیلی خوششانس باشند و بتوانند با توجه به نوع معلولیتشان، از هفت خانِ درس و تحصیل، پیادهروها، حملونقل عمومی و ساختمانهای نامناسب عبور کنند به مرحله پیدا کردن کار میرسند. در این میان کار افراد ناشنوا که گاهی آنچنان که باید زبان گویایی برای گفتن حرفهای خود ندارند، نمیتوانند از حس شنیدن استفاده کنند و باید خودشان را به محل کار و جامعه پیوند بزنند، سختتر است. به همین دلیل به سراغ آقای سامان طبری مدیر تبلیغات و روابط عمومی این مجموعه در شیراز رفتیم، از او درباره ایده جذب ناشنواها در این مجموعه و واکنش مردم به این ویدئو پرسیدیم.
۱۸ ناشنوایان در تیم ما کار میکنند
به عنوان اولین سوال از طبری میپرسم چطور شد که به فکر استخدام افراد ناشنوا در مجموعه شدند. او اینطور پاسخ میدهد: «حول و حوش ۹سال پیش بود که ما به یک نقطهای رسیدیم که فهمیدیم مثل همه فروشگاههای بزرگ زنجیرهای به همیار صندوق یا چیزی که در اصطلاحِ نادرست به آن «پاصندوقی» میگویند، نیاز داریم. این همیارها به تخصص خاصی نیاز ندارند. همین که بتوانند خریدها را جدا و جمع آوری کنند و در پلاستیک تحویل مشتری دهند، کافی است. در خیلی از مجموعههای دولتی یا فروشگاههای خصوصی این اتفاق نمیافتد اما سیاست مجموعه ما به خاطر نوع مخاطب و مناطقی که در آن شعب داریم این بود که این کار رسمیتر و دقیقتر برگزار شود. دیدیم این کار برای تیم خودمان فرسایشی خواهد بود چون قرار نبود کار تخصصی انجام دهند. در نهایت به این نقطه رسیدیم که بخشی از جامعه ما دچار چالشهای حرکتی و آسیبهایی مانند ناشنوایی هستند، به کار نیاز دارند و خیلی وقتها بخشهای خصوصی و دولتی، حاضر به همکاری یا جذب آنها نیستند. در نهایت مجموعه تصمیم گرفت با همکاری بهزیستی به نیروهایی که درخواست کار دارند و میتوانند در این مقوله به عنوان تیم پرسنلی در کنار ما مشغول به کار شوند پیشنهاد همکاری بدهد و بهزیستی، آنها را به مجموعه ما معرفی کند. الان در شعب ما ۱۸نفر ناشنوا مشغول به کار هستند.»

با استخدام ناشنواها در شیراز فرهنگسازی کردیم
«ماهانه ورود و خروج ناشنواها را داریم. بعضی میروند، بعضی شاید جایگزین برایشان بیاید و در مواردی نیروی جدید به ما اضافه میشود. ما حتی در بخش خدمات هم میتوانستیم از افراد ناشنوا استفاده کنیم اما ارج و قرب آنها را برای شرایط مضاعف و ارتباط مستقیم با مشتریها در نظر داشتیم و واکنشهای بسیار خوبی هم گرفتیم.» طبری با اشاره به استقبال خوب مردم از این اتفاق، روابط شکلگرفته بین مردم و این تیم را اینطور روایت میکند: «در این چند ساله مردم همیشه از ایده استقبال کردند. خیلی با آنها احساس صمیمیت میکنند و به آنها بها میدهند. خیلیها میخواستند این فعالیت را شکل بدهند اما به هر دلیلی نتوانستند و مشغول به کار شدن این افراد در مجموعه، مشخصهای شد که توانستیم در شهر شیراز با آن فرهنگسازی کنیم. جذب این نفرات علاوه بر حس مسئولیت اجتماعی که ما در خودمان میدیدیم، واکنشهای اجتماعی خوبی هم داشت. صمیمیتی که مردم با تیم ناشنوا در شعب ما دارند بسیار چشمگیر است. بچهها خودشان از این که دارند در محیط اینچنینی فعالیت میکنند حال خوبی دارند، حس خودشان و خانوادهشان خوب است و ما هم خیلی خوشحالیم که این بچهها دارند در کنار ما زندگی و کار میکنند. من معتقدم اینها کسانی هستند که میتوانند به خاطر فضا و انرژی و ظرفیتی که در مجموعه به وجود آوردند، حال آدم را خوب کنند.»

مردم خیلی از همیارها را به اسم کوچک میشناسند
همانطور که بالاتر گفتیم تیم ناشنوا در مجموعه همیار صندوق و در ارتباط مستقیم با مردم هستند. برایم جالب است که مردم چطور با آنها ارتباط برقرار کردند. این سوال را از طبری میپرسم و او توضیح میدهد «ما در اولویت کارمان برای این تیم تعدادی بج یا نشان سینه مانند «این شخص ناشنواست» در خودروها طراحی کردیم. ما حتی در مجموعه فرد ناشنوایی داریم که معلولِ درصد پایین حرکتی هم هست. مردم همانطور که میدیدند این بچهها چطور با صندوقدارها ارتباط میگیرند، یاد گرفتند که چطور ارتباط برقرار کنند چه از طریق لبخوانی یا هر روش دیگری. حتی بعضیها این تیم را به اسم میشناسند. در میان نظراتی که به خاطر پست تیم ناشنوا دریافت کردیم، دیدیم بعضی از مشتریها چند تا از بچههایمان را در یکی از شعبهها به اسم کوچک میشناختند و جذاب بود. این راه ارتباطی خیلی سریع شکل گرفت، هیچ اتفاقی هم نیفتاد و ما هم دچار چالش نشدیم و به مرور زمان شکل گرفت.»
کمحاشیهترین گروه پرسنلی ما، ناشنواها هستند
شنیده بودم وقتی یکی از حواس در انسانها کمرنگ میشود حسهای دیگر قدرت بیشتری میگیرند. از طبری که بیشتر با ناشنواهای شاغل در مجموعه سروکار دارد میپرسم، این تفاوت را احساس میکند یا نه. او میگوید: «آنها خیلی باهوش هستند و دقت عمل زیادی دارند. درکشان نسبت به کاری که میخواهند انجام دهند بالاست و با دقت انجام میدهند. تقسیم، بستهبندی و پک کردن و نایلون کردن فروشگاهی یک جور تخصص است و افراد ناشنوایی که داشتیم این چیزها را در کمترین زمان ممکن آن را یاد گرفتند و در آن مهارت پیدا کردند. جوری که خریدار این را درک میکند، دست به وسایلش نمیزند تا آنها این کار را برایش انجام دهند. یک مورد جذاب دیگر، انرژیای است که آنها به مردم میدهند و جالبتر این که این بچهها با توجه به این که در زندگی کمبودهایی دارند، فرسایشی زندگی میکنند، خانوادههای سختی دارند و دچار چالش هستند همیشه در فروشگاه لبخند روی لبشان است و مردم حسوحال خوبی از آنها میگیرند. کمحاشیهترین و بیچالشترین تیم پرسنلی ما در شعب میتوانم بگویم این بچهها هستند. ما حتی پرسنل خانم ناشنوا هم داریم که در بخش چیدمان و انبار فعالیت میکنند. افرادی که شاید حتی نمیتوانستند وارد محیط کاری شوند یا حس کنند میتوانند کاری انجام دهند اما الان دارند به راحتی مشغول کار هستند.»
این پست هنوز که هنوز است در اکسپلور دیده میشود
ویدئویی که تیم ناشنوا در آن از صداهایی که آرزو داشتند بشنوند، میگویند یکی از پستهای محبوب و پرطرفدار این مجموعه شده است. طبری ماجرای تماسهای مختلفی که به خاطر آن پست را داشتند تعریف میکند: «بعد از آن پست، خانمی از تهران تماس گرفتند و خواستند بدانند چطور میشود با این بچهها ارتباط گرفت و به آنها کمک کرد. من توضیح دادم این کار به صورت رسمی و قانونمند در مجموعه دارد انجام میشود. این افراد دارند با علاقه کارشان را انجام میدهند. بیشترشان متاهل هستند و زندگی تقریبا خوبی را دارند سپری میکنند. خانوادههایشان از نوع حضورشان رضایت دارند. یک آقا هم از یزد تماس گرفتند و گفتند من تولیدکننده یک دستگاه شنوایی هستم که ثبت اختراع هم شده و حاضرم بیایم شیراز و عملیاتی را رایگان برای این بچهها انجام دهم تا شاید بخشی از شنواییشان برگردد. کامنتها و غشوضعف کردن آدمها هم جالب بود. یک خانم پای همان پست نوشته بود: «من الان بیشتر از یک ساعته که این پست رو دیدم و همینطور دارم اشک میریزم. نمیدونم چطور قدردان چیزهایی که خداد داده، نیستیم و این عزیزان چقدر زیبا و جذاب درباره اون حرف میزنند.» خلاصه، واکنشهای خیلی خوبی بود و به ما هم خیلی انرژی داد. این پست هنوز که هنوز است در اکسپلور است، دیده میشود و آمارش صعودی است. برای خودمان جذاب بود.»

باید برای جذب افراد ناشنوا فرهنگسازی کنیم
مرز بین محبت و ترحم در مواجهه با افراد معلول بسیار باریک است. از طبری میپرسم برای این که این مرز در رابطه با افراد ناشنوای مجموعه حفظ شود، چه راهکاری دارند. او توضیح میدهد: «واقعیتش این است که بچههایی که با تیم ناشنوای ما در ارتباط مستقیم هستند کاملا با آنها مثل یک نیروی عادی برخورد میکنند و این حس را به وجود میآورند که آنها توانایی و شرایط برنامهریزی کار خودشان را دارند و مشتری هم این را احساس میکند. چیزی که این تیم برای خودشان به وجود آوردند و در مجموعه هم نمود دارد مشتریمداری و احترام است. آنها شرایطی را به وجود آوردند که خریدهای مشتریهای خاصِ ما که خریدهای سنگین دارند یا دستتنها هستند را بدون چشمداشتن و گرفتن انعام با ترولی و حتی نایلون جابهجا میکنند. در صورتی که هیچ آموزش یا سختگیری بابت این قضیه به آنها نداشتیم. احساس خودشان این است که این بخشی از کارشان است و دارند به مردم حال خوب میدهند. نکته مهمی که میخواهم به آن اشاره کنم لزوم فرهنگسازی جذب نیروهای ناشنوا در بخشها و موقعیتها و مشاغل دیگر در جامعه است که به تشخیص صدا یا شرایط حساس و دقت ابزار نیاز ندارد. بالاخره این بچهها باید به کاری ورود کنند، بتوانند زندگی مرفهتری در بخش میانی یا پایینی جامعه برای خودشان و خانوادهشان داشته باشند تا حس خوبی از در کنار مردم زندگی کردن و حس درک رفاقت، احترام متقابل و صمیمیت بگیرند و این میتواند بسیار جذاب باشد.»
دیدگاه ها