هویت سیاسی کسانی که شناسنامه ایرانی دارند از قم تا «لسآنجلس» گسترده است. در سلسله نوشتارهای «منشوری برای دولت وفاق ملی»، مقاله امروز را به وفاق سیاسی اختصاص دادهام. هر قدرت سیاسی مرکزی در ایران با این دامنه متضاد و متکثر مواجه است. به دلیل این تنوع و تکثر که خود جمع اضداد است، هر تئوری وفاقی میتواند خود را فقط در بخشی از این دامنه تعریف کند.
هویت سیاسی کسانی که شناسنامه ایرانی دارند از قم تا «لسآنجلس» گسترده است. در سلسله نوشتارهای «منشوری برای دولت وفاق ملی»، مقاله امروز را به وفاق سیاسی اختصاص دادهام. هر قدرت سیاسی مرکزی در ایران با این دامنه متضاد و متکثر مواجه است. به دلیل این تنوع و تکثر که خود جمع اضداد است، هر تئوری وفاقی میتواند خود را فقط در بخشی از این دامنه تعریف کند. مسئله سیاست وفاق تنها این نیست که چقدر این دامنه را پوشش میدهد، بلکه مسئله از آن سو هم هست که طرفهای این جمع اضداد چقدر ظرفیت وفاقپذیری دارند. «وفاق سیاسی» که پزشکیان ارائه میدهد، در گام نخست فقط ظرفیت این را دارد که بخشی از این دامنه را دربر گیرد؛ یعنی حوزهای که شامل بخشی از اصولگرایان و اصلاحطلبان سنتی است و ظاهرا این دو در فرایندی تاریخی به قول مولانا «هم زبان همدگر آموختند». اما اینکه این حوزه نیز تا چه حد ظرفیت گسترش دارد یا اینکه اضداد این دامنه خود تا چه حد ظرفیت وفاق دارند پرسشی است که نه به «وفاق پزشکیانی» بلکه بستگی به خود آنان نیز دارد. مثلا پرسشهایی ازجمله اینکه این اضداد تا چه حد خود به تمامیت ارضی ایران، احترام به دین، اکرام شریعت و توسعه ملی پایبندند، نشاندهنده ظرفیت آنان برای وفاق است. هویت سیاسی کسانی که شناسنامه ایرانی دارند، «ویترینی» از گرایشهای سیاسی متضاد است که از منتهیالیه چپ انترناسیونال تا منتهیالیه راست گلوبالیستی، از شوینیسم ایرانی تا انترناسیونال امت اسلامی را دربر میگیرد. هر یک از این گروهها برای خود پادشاهی، خسروی و جانپروری خوشلقا در آینه قدرت میبیند. در نگاهی معنوی-اخلاقی طیف شناسنامهدار ایرانی که از خود هویت سیاسی بروز میدهند، از اعماق تاریک و فسادآلود زمین تا بلندای آسمانی عرفان گستردهاند. اگرچه شاید همین تکثر در میان ملل گوناگون یافت میشود، اما بازنمود سیاسی این گرایشها شاید به شدت و حدت ایرانیان نباشد؛ بهویژه آنکه فضای مجازی امکان «اظهار خود» را فراهم کرده و بدینسان دستهها آفریده، گروهها برساخته، احزاب برآورده و سلاحها برکشیده است.
بنابراین یک پرسش مهم برای وفاق سیاسی که در برابر همه اضلاع این جمع اضداد وجود دارد، این است که چگونه زندگیکردن با دیگری را توجیه کنند؟ به هر حال همه شناسنامه ایرانی دارند. همه حق خاک و خون دارند. همه از حق قانونی برای شهروندی برخوردارند و از اینرو با یکدیگر دادوستد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی دارند. پاسخ به این پرسش که این قمنشین و آن لسآنجلسنشین چگونه خود را توجیه کنند که باید با یکدیگر «دادوستدی ایرانی» داشته باشند، یک پرسش مهم در تئوری وفاق است. این پرسش واضحا بسیار فراتر از ظرفیت «وفاق پزشکیانی» است؛ اگر منصف باشیم میتوان گفت اگر این یک نقیصه باشد، نهفقط نقص پزشکیان که نقص خود این جامعه است که مجموعهای از اضداد است. پاسخ به پرسش وفاق به فرهنگ سیاسی ما ایرانیان بستگی دارد. ما هر نظریه سیاسی که داشته باشیم، نیازمند یک تئوری ثانوی و تکمیلی برای زندگی با یکدیگریم. یعنی اگر شما در این یا آن سر طیف هستید و مثلا یک تئوری مذهبی، ملی، سکولار، لیبرال، و... دارید، نیازمند یک «تئوری سازگاری» برای سازش مدنی و زندگی با دیگری هستید. این «تئوری سازگاری» میتواند مثلا ریشه در تسامحی از جنس «عرفان ایرانی»، تمامیت سرزمینی و هویت تاریخی ایران داشته باشد. این سه عنصر اگرچه هیچکدام سیاسی بماهو سیاسی نیستند (و چه بهتر که نیستند) اما ظرفیت این را دارند که محصولی سیاسی داشته باشند و آن هم اینکه توجیهی سیاسی برای کنار هم نشستن را فراهم کنند. بنابراین اینکه گفته میشود پزشکیان باید بتواند همه را راضی کند تکلیفی است که همه نیروهای سیاسی ایرانی از برآوردهکردن آن ناتوانند و این تکلیف مالایطاق را نباید از یک انتخابات که لحظهای از تاریخ این تمدن کهن را دربر میگیرد توقع داشت. مسئله یک مسئله ریشهدار تاریخی-فرهنگی است و بنابراین راهبردی و رویکردی میطلبد که فرهنگی، سیاسی، تاریخی و هویتی است.
مهم این است که وفاق پزشکیانی بتواند در این سازه بزرگ تاریخی جهتگیری مثبتی داشته باشد و نه اینکه همچون دیگران بر طبل افراز و افراط و انحصار و خالصسازی بزند. از حق نگذریم که جمهوری اسلامی زمینهای فراهم آورده است که این طیف متضاد بتوانند در «انتخابات» خود را معنایابی کنند؛ برخی کمتر و بعضی بیشتر، برخی از راه تحریم و بعضی از راه تکریم و مشارکت.
اگر نیروهای سیاسی نتوانستهاند و نمیتوانند این تعارض را سامان دهند، اما «عرفان پرابهام و چندپهلوی ایرانی» میتواند این جمع اضداد را در خود گرد آورد و بنای «کلانوفاق» را بسازد. رندی حافظ و سهلگیری سعدی، عرفان مولوی و حماسه فردوسی نمادهایی هستند که میتوانند سرمشقی برای کلانوفاق در زندگی سیاسی باشند. وجه مشترک هر چهار نفر و ادیبان، فیلسوفان و شاعران دیگری از این شمار، این است که عناصر گوناگون هویتی ایران را در خود جمع کردهاند. این تکثر است که توانسته اقوام مختلف اعم از مهاجم یا مقیم را در خود مستحیل کند. این انسان ایرانی است که میتواند عاشورا را با عید نوروز، سیزدهبدر خرافی ایرانی را در قالب «روز طبیعت» و این دو را با سالروز شهادت امام علی(ع) جمع کند. عرفان ایرانی پر رمز و راز و مبهم است و همین ابهام آن را به نسبیگرایی در زندگی اجتماعی نزدیک میکند. بدینسان، همچنان که داریوش شایگان عرفان شرقی را راهحلی برای جهان مدرن بیروح تلقی میکند، میتوان عرفان ایرانی را راهحلی برای برساخت سیاست وفاق در ایران تلقی کرد؛ «جمع اضداد از کمال عشق میگردد روا». این بحث زمینهای برای چشماندازی فرایندی-اکتشافی از وفاق سیاسی و برساخت سیاست آزادی فراهم میکند. شعر فارسی میتواند تداوم این سنت را نهتنها در میان نخبگان بلکه در میان توده مردم تضمین کند. شعر فارسی، فلسفه منظوم آزادی و سازگاری ایرانی به زبانی عمومی است که از باد و باران نیابد گزند.
تفصیل این معنا در مقاله «جستاری نظری در سیاست آزادی» آمده است که انشاءالله بهزودی منتشر خواهد شد.403101
کیومرث اشتریان/شرق
دیدگاه ها