ادب و سیاست

1403/04/23 09:14
کد خبر: 639
کد نویسنده: 0
ادب و سیاست

طبیعی است که افکار و عقاید عمومی مردم برای کسب و تداوم آزادی کافی نیست، زیرا افکار و عقاید پیوسته دستخوش تغییر و زوال است، و آن آزادی، که تنها بر شالودۀ افکار و عقاید استوار شده باشد، زوال خواهد یافت، در حالی که نهادها تبلور اراده و خواست دائمی آزادی هستند. در تاریخ، لحظاتی وجود دارد که حتی قومی آزاد و آزادی خواه نیز آزادی را امری فرعی تلقّی می کند و برای حفظ آن کوشش نمی کند.

 سید جواد طباطبایی: آموزش سیاسی مردم فرانسه، به طور کلّی، به وسیلۀ اهل ادب انجام گرفت و همین امر موجب شد که افکار انتزاعی و پندارهای واهی آنان به باورهای راستین عامۀ مردم تبدیل شود و از مجرای شورش آنان در صورت واقعیت بیرونی تحقّق پیدا کند.
این نمایشی بود که از پیوند میان مردم و اهل ادب در انقلاب فرانسه فراهم آمد، که توکویل آن را «نمایشی هولناک» توصیف می کند، زیرا آنچه برای نویسنده  می تواند فضیلتی به شمار آید برای سیاستمدار عیب بزرگی است، و آن چه اهل ادب را به نوشتن کتاب های جالب سوق می دهد می تواند انقلاب هایی بزرگ و پر مخاطره در پی  داشته باشد.
 «ورای جامعۀ واقعی با نظامی سنتی، نامنظم و آشفته، که قانون های آن متنوع، متعارض، صف های مردم جدا از هم، موقعیت های آن ثابت و مالیات های آن نابرابر بود، به تدریج، جامعه ای خیالی ساخته شد که در آن همه چیز منظم، عادلانه، یکرنگ و عُقَلائی به نظر می آمد. با گذشت زمان، خیالات توده ها جامعۀ واقعی را ترک گفت و در جامعۀ خیالی پناه جست. توده ها با آن چه وجود داشت قطع رابطه کردند تا در رویا آنچه می توانست وجود یابد پیدا کنند و،  سرانجام، در عالم خیال، در مدینه ای فاضله، که اهل ادب از پیش ساخته بودند، زندگی کردند.»
 توکویل انقلاب فرانسه را از دیدگاه نظریۀ آزادی و دموکراسی تحلیل کرده  است. او، بر پایۀ توضیحاتی که گذشت، نظر خود را دربارۀ فلسفۀ انقلاب فرانسه مطرح می کند. اشتباه خواهد بود که تصور کنیم «روحیۀ آزادی» با انقلاب ۱۷۸۹ آشکار شد؛ از زمان های دور، روحیۀ آزادی یکی از بارزترین صفات فرانسویان بود، اما روحیۀ آزادی در فرانسه با فواصل و به تناوب ظاهر می شد و بیشتر «غریزی» بود تا فرآوردۀ «اندیشه»! در فرانسه، روحیۀ آزادی نامنظم، قهرآمیز و، در عین حال، ضعیف بود.
روحیۀ استقلال طلبی فرانسویان در پایان سدۀ هیجدهم شدت پیدا کرده و سرشت آن دگرگون شده بود؛ در همان زمان، تصور مردم فرانسه از آزادی نیز دستخوش تغییر شد. دیری بود تا فرانسه قرون وسطای خود را پشت سر گذشته  بود، اما «مفهوم فئودالی و اشرافی آزادی» در میان صاحبان امتیاز رواج  داشت؛  آنان، به رغم تصور عمومی و دموکراتیکی از آزادی،  استقلال را  برای حفظ امتیازات خود ضروری‎تر می دانستند تا برای قبول و شناسایی حقوق همگان. روحیۀ استقلال طلبی فرانسویان تنها در قلمرو افکار و عقاید آشکار شد و آنان نتوانستند نهادهای آزادی را ایجاد کنند. 
طبیعی است که افکار و عقاید عمومی مردم برای کسب و تداوم آزادی کافی نیست، زیرا  افکار و عقاید پیوسته دستخوش تغییر و زوال است، و آن آزادی، که تنها بر شالودۀ افکار و عقاید استوار شده باشد، زوال خواهد یافت، در حالی که نهادها تبلور اراده و خواست دائمی آزادی هستند. در تاریخ، لحظاتی وجود دارد که حتی قومی آزاد و آزادی خواه نیز آزادی را امری فرعی تلقّی می کند و برای حفظ آن کوشش نمی کند.
در چنین لحظاتی است که نهادهای آزاد اهمیت خود را آشکار و از آزادی حراست می کند. «آنگاه که قومی با عزم جزم بخواهد به برده تبدیل شود نمی توان از آن ممانعت کرد.» نهادهای آزاد این امکان را به وجود می آورند که چنین قومی مدتی آزادی و استقلال خود را حفظ کند تا شاید ذائقۀ آنان مزۀ آزادی و استقلال را بازیابد.*
(نقل از کتاب «ملّت، دولت و حکومت قانون»/ جستار در بیان نصّ و سنّت/ چاپ دوم/ صفحه: 26-28)

دیدگاه ها

ایمیل شما در معرض نمایش قرار نمی‌گیرد